عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

۸۷ مطلب با موضوع «همسفرانه (1 = 1 + 1)» ثبت شده است

گنج زندگی من

همسرم یه مشکل کاری پیدا کرده بود.خونه ی مامانم بودم که زنگ زد و گفت کارش دچار مشکل شده و اوضاع اقتصادی یک مدت خراب خواهد بود. خیلی ناراحت بود. تلفنی بهش دلگرمی دادم و گفتم خدا بزرگه، درست میشه؛ اما میدونستم که ناراحتیش بیشتر از این حرفاست. تو راه که برمی گشتم یه گیره کاغذ مگنتی قلبی شکل خریدم و روی یه برگه سفید نوشتم :

"عزیز دلم، مهم نیست که چه قدر مشکل مالی داریم. مهم اینه که همدیگرو دوست داریم و به هیچ قیمتی حاضر نیستیم همدیگرو از دست بدیم. گنج بزرگ ما همینه"

وقتی رسیدم خونه همسرم داشت نماز می خوند. گیره رو چسبوندم به دیواره بخاری و کاغذ رو گذاشتم توش. نمازش رو که خوند با دیدن اون برگه حالش از این رو به اون رو شد  اومد و بغلم کرد و گفت همین که بهم اعتماد داری برام یه دنیا ارزش داره .

     

خدا رو شکر طولی نکشید که مشکل حل شد و حتی شرایطمون خیلی بهتر از قبل شد. الان که چند ماهی از اون روز میگذره همسرم میگه آرامشی که اون پیام بهش داده باعث شده بهتر فکر کنه و مشکلمون رو حل  کنه.

منبع: هفته نامه متاهلین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۵
افسر ولایی مهدی(عج)

اشتراک اسمی..

یه دختر خاله دارم اسمش مرضیه ست! ۹ ساله با یک روحانی ازدواج کرده و خیلی خوشبخته!هروقت مرضیه منو میدید، از عاشقانه های خودشو شوهرش برام تعریف میکرد!!! اونموقع من مجرد بودم ولی با اشتیاق به حرفاش گوش میدادم! جوریکه تک تک اون عاشقانه ها تو ذهنم حک شده! دنبال مردی میگشتم که منم با اون عاشقانه هایی رو تجربه کنم...
اما عاشقانه های هر زوج رنگ خاص خودشو داره!

یکی از عاشقانه های مرضیه این بود که شوهرش اسم مرضیه رو تو گوشی خودش کبوتر عاشق ۲ ذخیره میکنه و بدون اینکه مرضیه بفهمه
اسم خودشو تو گوشی مرضیه کبوتر عاشق ۱ ذخیره میکنه...! برام خیلی جالب بود که یک روحانی بعد چند سال زندگی مشترک و با وجود داشتن بچه هنوز که هنوزه اینجوری شیطنت کنه....! این خاطره تو ذهنم میمونه! ازدواج که میکنم تو همون اوایل عقدمون میرم یواشکی تو گوشی شوهرم تا اولا ببینم اسمم تو گوشی همسرم چی ذخیره شده؟ دوما اینکه یه اسم مشترک (مثل کبوتر عاشق ۱-۲) مخفیانه بذارم تو گوشیامون!!! گوشیشو با ذوق برمیدارم میرم داخل صندوق ورودی چشمم به یه اسم میخوره که مطمئنم من نیستم!!! صندوق ورودی رو تا آخر نگاه میکنم! اسمی جز اون اسم نمیبینم! گزینه خواندن پیام رو میزنم تا ببینم آیا صاحب اون اسم منم؟ پیامو میخونم: الهی قربونت برم من! خسته نباشه آقام! دیدم پیام مال خودمه!!! اما این دیگه چه اسمیه؟؟؟ فکر میکنین اسمم تو گوشی شوهرم چی بود؟ " د - حسین " اسمم تو گوشی شوهرم "د حسین" ذخیره شده بود! یذره ناراحت میشم! آخه دنبال اسمی مثل: نازم، گلم، خانومم و نازنینم میگشتم....! تو دلم میگم: آخه چرا این اسمو گذاشته؟؟ نه اول اسمم "د" داره نه فامیلیم حسینیه!!!! یهو یاد سلام دادن همسرم میفتم! اکثر اوقات پشت تلفن بهم میگه: السلام علیک یا بنت الحسین علیه السلام آخه من سیده هستم! " د - حسین "یعنی "دختر حسین علیه السلام"  قلبم میفته! چه اسم سنگینی گذاشته روم! گوشیمو از جیبم درمیارم! اسم  قبلی همسرم که تو گوشیم بود رو پاک میکنم و بجاش میذارم: "د - حسین "ینی " داماد حسین علیه السلام "خیلی جالبه نه؟؟؟ اشتراک اسمی من و همسرم کبوتر عاشق ۱ و ۲ نشد!! اشتراک اسمیمون شد" د - حسین "تفاوت عاشقانه ها با هم یعنی این! ائمه هم گفتند و علم الان ثابت کرده که اسم رو انسان خیلی تاثیر میذاره مواقعی که یذره از همسرم دلخورم و میخوام بهش پیامکی بدم که در اون ناراحتیم نمایانگره! با دیدن اسم "د - حسین" قلبم میگیره!!! گاهی اشکم میریزه! به خودم میگم: "داری چیکار میکنی دختر حسین؟ میخوای با داماد حسین بد صحبت کنی؟؟؟
پیامو پاک میکنم و دیگه هیچی نمینویسم...! بنظرم آدم باید به اسمی که برای همسرش انتخاب میکنه معتقد باشه...! مثلا اگه اسمشو میذاری" گلم" چرا کاری میکنی که گلت با حرفت پژمرده بشه ؟ 

برگرفته از وبلاگ: لحظه های ما برای هو
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۵۱
افسر ولایی مهدی(عج)

نقشه گنج!
مقداری چای تو یه سینی ریختم و یه برگه سفید کاغذ رو توش گذاشتم، بعد از اینکه رنگش تغییر کرد برگه رو کنار گذاشتم تا خشک بشه، بعد انگشت خیسمو به پودر کاکائو آغشته کردم و روی کاغذ کشیدم اینطوری و بعد از خشک شدنش دور کاغذ رو با شمع سوزوندم، اینطوری و با خودکار سفید اینطوری روی کاغذنوشتم:

"ای یابنده‌ی خوش شانس! صندوقچه‌ی گنج در همین نزدیکی هاست، آن را بیاب و خودت و قلبت را از آنچه در ذهن داری بی‌نیاز کن! در فال کسی که این نقشه را می‌یابد آمده است که معشوقه‌ای دارد که او را بسی دوست می‌دارد و تمام آرزویش این است که صاحب گنج را خوشبخت‌ترین کند. برای خوشبخت‌تر شدن زن و شوهر عاشق را پیدا کن..."

بعد از این جمله، کروکی کامل مسیر رو تا محل گنج کشیدم و نقشه رو اول مچاله کردم و بعد لوله کردم و داخل این بطری گذاشتم.

دسته گل و کیکی رو که سفارش داده بودم، گرفتم و کیک رو توی یخچال بستنی فروشیه نزدیک محل نقشه گنج گذاشتم. کنار ساحل جایی رو برای گذاشتن بطری نقشه گنج پیدا کردم، بطری و زن و شوهر عاشق رو با فاصله چند متری از هم، روی تخته‌سنگ‌های کنار ساحل گذاشتم. و یکی از صندلی‌های پارک ساحلی کنار محل نقشه گنج رو با چراغ "تولدت مبارک" تزیین کردم.

به همسرم زنگ زدم تا بیاد پیشم و وقتی رسید ازش خواستم که کنار ساحل پیاده روی کنیم، به محل نقشه گنج که رسیدیم چشمش به بطری افتاد و فهمید که یه خبراییه! کاغذ و از داخل بطری برداشت.

زیر کاغذ نوشته بودم: "برای خوشبخت تر شدن جلوتر برو و زن و شوهر عاشق رو پیدا کن". کمی جلوتر زن و شوهر رو دید با کاغذی که زیرشون گذاشته بودم.

 توی اون کاغذ نوشته بودم: "پاک کن جادویی با این پاکن میتوانی دو خصیصه اخلاقی همسرت که تو را آزار میدهد برای همیشه پاک کنی!!! "

بعد از کمی پیاده روی به محل تولد رفتیم. از دور شمع تولدت مبارک فضا رو برامون روشن کرده بود. این‌بار جشن تولد دو نفره ما زیر نور ماه لطافت دیگه ای داشت.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۳۱
افسر ولایی مهدی(عج)

همسر ایده آل (ورژن قبل و بعد از ازدواج!)

یه وقتایی گیر می دم به محمدحسین که از من انتقاد کن یا من چی کار کنم که تو بیشتر خوشحال

شی یا تو دوست داری من چه رفتارها و برخوردهایی داشته باشم؟!!!

آخه وقتی عقد کردیم من فکر می کردم یه مرد خیلی باید به زنش گیر بده و سر هر کاری"من راضی

نیستم فلان کارو بکنی..." راه بندازه اما محمدحسین اصلاً اینجوری نیست و هر وقت هم که ازش سوال

کردم گفته که تو خودت اونقدر فهمیده هستی که بدونی چه کاری درسته و چه کاری غلط. من نمی خوام

شما رو محدود کنم.حتی سر نامزدیمون یا مهمونی هایی که خونه ی دوستام می رم اون اوایل بهش

گفتم اگه شما راضی نباشیدمن با هیچ کس عکس نمیندازم(قابل توجه که من کلاً از مردایی که گیر می

دادن خییییییلی خوشم میومد و در اصل می خواستم حرف بذارم تو دهنش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)

که محمدحسین گفت شما خودتون انقدر فهمیده هستید که بدونید کی قابل اعتماده و کی نیست.من

این رو می ذارم به عهده ی تشخیص خودتون.

من:

به خاطر همین که همیشه میگه تو همون طوری که هستی عالی ای،من نمی فهمم که برای بهتر شدن

زندگیمون چی کار کنم بهتره؟.تا اینکه یه بار به ذهنم رسید ازش سوال کنم من چقدر با اون همسر ایده

آلی که تو دوران مجردی در نظرش بود فاصله دارم  تا بتونم تا اونجایی که ممکنه خودم رو به ایده آلش

نزدیک کنم وقتی پرسیدم بهم گفت:

-من الان یادم نیست که ایده آلم چی بود.

اما وقتی خیییییییییییییییییییییییییلی اصرار کردم گفت:

-ببین!آدم قبل از ازدواج باید به ایده آلش فکر کنه اما بعد از ازدواج به همسرش.

این جمه رو باید طلا گرفت و رو در و دیوار حک کرد تا همه حواسشون باشه بعد از ازدواج مقایسه تعطیل!

خدایا شکرت به خاطر همسر مومن و فهمیده ای که بهم دادی....

الحمدلله...

منبع: همسر مومن من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۳
افسر ولایی مهدی(عج)

مهمانهای یک عروسی تک

خاطره ای از حجت الأسلام قرائتی

یک کارت عروسی ، از یک دختر خانمی دستم رسید ، از بس جذب این کارت شدم کارتشو با خودم قم آوردم .

جریان کارت دعوت ؛ یکی از شخصیت های محترم تبریز دخترش رو ، عروس می کنه و بعد توی کارت عروسیش می نویسه که ، بسمه تعالی دوشیزه فلانی و آقای فلانی به ازدواج هم در آمدند. بنا داشتیم جشن با شکوهی بگیریم . شما را هم دعوت کنیم، اما تصمیم گرفتیم بودجه جشن را بدهیم به یک خواهر و برادر و آنها هم ازدواج کنند. بنابراین جشنی نداریم . این کارت جهت اطلاع بود ، که بدانید ازدواج انجام شد . گرچه از دیدارتان محرومم! ولی ، امیدوارم این عمل خدا پسندانه را بپذیرید و تایید کنید.

اگر یک سال تشریفات ازدواج رو ، تو ایران کم بکنیم... هیچ دختر و پسری بی زن و بی شوهر نمی مونند و اگر یک سال پول هایی که تو ساختمون ها خرج دکور سازی می شه رو کم بکنیم... بی خونه ای تو ایران نمی ماند . قضاوت با فطرت پاکتان و پاک دلان نه اینکه ببینیم "مردم چه می گویند؟!!!"

منبع: ماهنامه مهر خوبان، شماره 67

بازنشر: هفته نامه متاهلین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۸
افسر ولایی مهدی(عج)

زینت مردانه؛ محاسنــ

وقتی عقد کردیم ازش خواستم ریش پروفسوری بذاره.

گذاشت.

و اینقدر تغییر کرده بود که همه:

من عاشق محاسن و تیپ مذهبی ام و همون اوایل عقدمون از همسر قول گرفتم که برای عروسیمون ریش بذاره.

اما به دلیل مخالفت های اطرافیان این اتفاق نیفتاد.

یکی از خواهرشوهرای گلم که ایران نیستن وقتی نزدیک عروسیمون بود و عکس محمد رو دید بهش ایمیل زد و

این شعر با مزه رو خوند:ای پسر ریشت درآید / حُسن رویت کم شود

و ازش خواست که بی خیال محاسن بشه و با حُسن رو به حجله ی دامادی دربیاد!

همسرم هم در جواب گفته بود:ان شاالله با حُسن خُلق داماد بشیم...

(یعنی من عاشق این فهمیدگیش شدم.خیالم از بابت پدر بچه هام راحته جدّاً که اینقدر پدر فهمیده ای دارن.)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۹
افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره ای باز نشر شده از وبلاگ "همسر مومن من" . قابل توجه بزرگواران؛ از اونجایی که این سایت و فراخوان مذکور تازه راه افتاده، برای راحتی زوج هایی که قصد ارسال خاطره دارند، خاطراتی نشر میدیم تا قلق کار دستتون بیاد!

____________________________________________________________

خرید به قصد ان شاءالله !

دیروز با برادرم رفتم بیرون تا ایشون رو تا کلاسشون همراهی کنم.گفتم تا کلاسشون تموم بشه من این اطراف

چرخی بزنم.چرخ زدن همانا و 140000تومان خرید کردن همان(تازه کلی هم تهذیب نفس کردم و روی خیلی چیزها چشامو بستم) وقتی برگشتم سرشار از عذاب وجدان بودم

با خودم گفتم اگه به محمد بگم احتمالاً حتماً! ناراحت میشه

شب که محمدم اومد جریان رو بهش گفتم ایشون هم طبق معمول استقبال کردن و گفتن که کار خوبی کردی و از

این حرفا...

اما من که خودم می دونستم که کارم خوب نبود و زن باید اول زندگی قناعت کنه و از این حرفا..(البته فقط

60000تومانش برای خودم خرید کرده بودماااااا...)

در نتیجه این عذاب وجدان منو رها نمی کرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۰
افسر ولایی مهدی(عج)

با سلام. این پست در واقع شعری است که همسر عزیزم بخاطر بنده سرودند و در معبر سایبری دریچه انتظار نشر دادیم.

__________________________________________

ما شروع بودنیم"سرو" وار             استوار و برقرار، تا بهار

ای امین لحظه های بی کسی

در میان زندگی من بمان

لحظه ها رسیده اند و من هنوز

غرق در هبوط این بلاد لا مکان

حرف ها نگفته ، وقت رفته است

این عبور لحظه ها، بهانه هاست

تو به آسمان رسیدی و هنوز

من در این زمین اسیر و آس و پاس

گرچه سختی اش همیشگی است

تو ولی عبور کن برو

منتظر نمان که رفته اند

مردان قافله سالهاست

کوه هم به روی تو نیاورد

که صبور و استوار مانده ای

تو همیشه سالهاست

درس اشتیاق خوانده ای

پس بیا دوباره بشکنیم

خاطرات خشتی گذشته را

گر تو یاد آسمان کنی

وقت پرواز به یاد می آورد تو را...

شعر از: فهیمه پورمحمد(قاصدک)


برگرفته شده از darichehentezar.blog.ir

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۸
افسر ولایی مهدی(عج)

با سلام. این خاطره مربوط به روز جمعه، 23 خرداد سال 93 هست که در معبر سایبری دریچه انتظار نشر دادیم.

___________________________

یک روز بیاد ماندنی در زندگی من و همسرم

سلام دوستان. عیدتون مبارک باشه.
فردا یه روز مهم در زندگی بنده و "قاصدک منتظـــــر" هستش؛ یه روز بیاد ماندنی و متفاوت.
چیه؟ حسودیتون شد؟! بله، درست حدس زدین!
فردا اولین سالگرد ازدواج من و "قاصدک منتظـــــر" هستش؛ البته به قمری!
درست مثل امروز بود... یه همچین روزی!
من و بانو "قاصدک منتظـــــر"، به افتخار خانواده های محترم و گلمون، تو "رواق دارالحجه"، نزدیک ترین مکان به پیکر مطهر امام رضا(ع)، یه عقد ساده و خدا پسند گرفتیم... یادش بخیر...
با مهریه "حفظ قرآن و 14 سکه بهار آزادی و سفر کربلا"... و خوشحالیم که دل اماممون رو شاد کردیم...
امیدوارم بتونم ایشون رو خوشبخت کنم و لیاقتشون رو داشته باشم...
آخه ایشون خیــــــــلی از من بهترن! البته بین خودمون بمونه؛ منم دست کمی از ایشون ندارمااااا...
دعا کنید به زودی زود ما هم بریم سر خونه و زندگیمون و ان شاءالله ماه عسلمون رو کربلا باشیم...
همچنین دعا کنید جزو یاران امام زمان(عج) باشیم ان شاءالله...


خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است

                                 تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی

                                                                     زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا

                                                                          روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم

  "قاصدک منتظــــر"، بانوی آسمانی من...

برگرفته شده از darichehentezar.blog.ir

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۰
افسر ولایی مهدی(عج)

عبور از پل های زندگیـ

چند ترم پیش از اصفهان میهمان دانشگاه تربت حیدریه شدم. تو مسیر دانشگاه، یه پل عابر هوایی هست که باید ازش رد بشیم تا به اونور جاده که دانشگاه هست، برسیم.

جاده ای که از زیر این پل رد میشه، جاده بزرگراهی هستش که مسیر تربت به مشهد از اینجاست.

اکثرا ماشین ها با سرعت بالایی از این جاده رد میشن؛ تو این یک سال، بارها و بارها شده که جاده خلوت باشه و ماشینی هم رد نشه اما خدا شاهده هنوز یک بار نشده که از زیر پل رد بشم! برخلاف همه دوستان و دانشجویان دانشگاه!

این کارم چند تا دلیل داره؛ یکیش مربوط میشه به مسئله فرهنگ! وقتی با هزینه بیت المال، پل میزنن که برای امنیت فرد هم هست، چرا باید از زیر پل رد بشم؟!!

دلیل دیگه هم، بحث حق الناســــه! چه بسا ممکنه بنده در حال عبور از زیر پل باشم و همون لحظه ماشینی بخواد از اونجا رد بشه؛ اگه سرعت داشته باشه که خدای ناکرده ممکنه هردو دار فانی رو وداع بگیم و آرزوی شهادت رو هم به گور ببریم! اگه هم سرعت نداشته باشه، بهرحال با عبور من از جاده، مجبوره سرعتش رو کمتر کنه تا رد بشم و این نوعی حق الناسه.

دلیل اصلی هم که حفظ جان شیرین آدمیه!

و اما دلیل محکم تر و اصلی اصلی!

بنده به خانمم قول دادم هیچوقت از زیر پل رد نشم و مثل یه آدم "های کلاس" همیشه از پل عابر استفاده کنم!

خداییش مرد به این خوش قولی دیده بودین؟!!! خوشم میاد اصلا از خودم تعریف نمی کنم! اصلا!

فردا امتحان آخرمه و ممکنه تا مدتی نامعلوم به نت دسترسی نداشته باشم(البته از فردا عصر به بعد)؛ دعا کنید امتحان فردا رو 10 بشم! چیه؟! تعجب کردین؟! بابا باور کنین ما بچه درسخونیم(البته به زور شب امتحان!)

میانترم و نمره کلاسی رو از 10، نمره 9 گرفتم!(البته برگه میانترمم رو بد تصحیح کرد!) و فردا هم امتحانمون از 10 نمره ست!

عمومی هم نیستاااااا! کاملا تخصصی و کامپیوتری؛ درس "شبیه سازی کامپیوتری"

دیدین اصلا از خودم تعریف نمیدم؟!! واقعا گمنام بودن و ریا نکردن خیلی سخته!

یـ مهدی(عج) ـا


برگرفته شده از darichehentezar.blog.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۳
افسر ولایی مهدی(عج)
با سلام. اولین مطلب این فراخوان را از خودم شروع میکنم.
این مطلب از طرف همسنگر بزرگوارمان در معبر سایبری دریچه انتظار که لطف کردن و برای بنده و قاصدک منتظر نوشتن.
_________________________

عنـد المطـالبه ی شیــرینــ

کـار هـر شب اش بود...

...

امشـب هم،

 صدایـش کرد؛...

امین آقـا!

یه لحظـه بیـــآیید اینجـا...

_ بله؟

_ من مهریـه مـو می خوام.

_ نه خـواهش می کنم...

فقـط امشـب نه...!

بـاور کن فـردا امتحان سختی دارم.

_ نه، چند شبه همینو می گی.

من همین الآن مهـریمو می خوام.

_ خواهش می کنم.

_ خیلی نمی خوام، حالا شمـا بفرمایید بشینید!

_باشه...چشم.

فقـط به من رحم کن... همه ی امـروز رو داشتم امتحانمو می خوندم.

_ باشه، شما بفرمایید بشینید.

_چشم

_خب، بخـونید!

_ کجـا رو؟

_ طـه رو، از همون اولش.

_ أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیــم

طــه

مـا أنزلنا علیـک القـرآن لتشقی

ایییم...صبـر کن!

...

مـا أنزلنا علیک القرآن لتشقی

یادم نمیاد خانوم...

خواهش می کنم به من رحم کن!

_ همین!!!

حالا چند آیـه بخون!

آخه یادم نمیـاد!

بـاور کن وقت نداشتم واسه مـرور.

خـــدا داره اینقـدر به پیامبرش رحم می کنه و می گه ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی؛

اونوقت شما به ما رحم نمی کنی!

_ اییییم...آخه...

_ ایندفعه رو ببخشید دیگه!

_ باشه؛

بخشش، لازم نیست اعدامش کنید! //  به یاد درس "ویــرگول" کتاب زبان فارسی :))   //

 

... مهــریه اش هم، مثل دلــش، آسمانی؛

حفظ کلام آسمـانی، قــرآن


برگرفته شده از darichehentezar.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۹
افسر ولایی مهدی(عج)

»»» پست ثابت فراخوان عاشقانه ای به همسرم «««

بسم رب االمحبوب

به مناسبت میلاد ثامن الحجج، حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) و در آستانه روز ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س)، وب سایت خاطره - 313، در راستای اهداف ارزشی خود، با افتخار فراخوان عاشقانه ای به همسرم رو در فضای مجازی برگزار میکنه.

خدای خوبمون، تو سوره روم - آیه 21 فرموده:

« وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ: و از نشانه‏هاى او اینکه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در این [نعمت] براى مردمى که می اندیشند قطعا نشانه‏ هایى است. »

چه زیبا فرموده؛ مایه آرامش و مودت؛ آهای زوج های خوشتیپ؟! آها باکلاسا؟! شما مث دو بال یه پرنده اید؛ کنار هم معنا میگیرین؛ کنار هم اوج می گیرین؛ شما یکی هستین؛ اینجاست که حرف من و تو معنا نداره؛ حرف کنار هم بودن و یکی بودن و یکی شدنه... تو، یعنی همسرت و همسرت یعنی تو؛ و حاصل 1 بعلاوه 1 میشه 1؛ و اینجاست که خدا عشق رو آفرید و عشق آغاز میشه...
آهای شمایی که دلت رو زدی به دریا و قاطی مرغ و خروسا شدی؟! بله! با تو ام. همسرت رو دوست داری؟! عاشقشی؟! خب چرا بهش نمیگی؟! میدونی رسول مهربونی دینمون چی گفته؟! "

اگه مردی به زنش بگه دوستت دارم، هیچوقت از دلش بیرون نمیره "؛ این جمله مخصوص هر دوتونه؛ هر دو باید بهم عشق بورزین و این علاقه رو بروز بدین... روت نمیشه بگی؟! این که رو نمیخواد قربونت بشم؛ کافیه تو چشای همسرت نگاه کنی و با تموم وجودت بگی "نفسم؛ دوستت دارم"

میدونم چی میخوای بگی؛ میخوای بگی با اینهمه مشکلی که داریم فرصت گفتن "دوستت دارم" رو نداریم؟! بهتره بدونی «ان مع العسر یسری»؛ همراه هر سختی آسونیه. مشکلات میان و میرن و اونی که میمونه شمایین و خاطره اونها...

لحظات عاشقونه زیادی دارین؟! بیایین دیگران رو تو این لحظات شریک کنین و سهم بزرگی در نجات زندگی دیگران ایفا کنین؛ به خودتون و خیلیا عشق رو یادآوری کنین... عشقتون رو به رخ دنیا بکشین و بگین ما هنوز "ما" هستیم و "یکی" می مونیم...

موارد فراخوان:

- اولین جایی که با همسرم آشنا شدم

- اولین کادویی که از همسرم گرفتم

- رویایی ترین لحظات عاشقانه با همسرم

- اولین حس بندگی که با هم تجربه کردید

- آنچه از همسرم یاد گرفتم

- ازدواج آسان (دو نیمه سیب)

- و سایر مواردی که بنظرتون میرسه

چیه؟! نگران بنظر میایی؟! می ترسی خودت و همسرت رو چشم بزنن؟! نترس عزیز من! هر چیزی یه راه حلی داره؛ اینم از راه حلش؛

«وَ إِن یَکَــــادُ الَّـــذِینَ کَفَـــرُوا لَیُزْلِقُـــونَکَ بِأَبْصَــارِهِــمْ لَمَّـا سَمِعُــوا الـذِّکْــرَ وَ یَقُــولُـونَ انَّــهُ لَمَجْنُــونٌ وَ مَـا هُـــوَ إِلَّا ذِکْـــــــــــرٌ لِّلْعَـــــالَمِیـــــنَ» پس با خیال راحت خاطره تون رو نشر بدین؛ مطمئن باشین چشم نمی­خورین!!! آقا، من ضامن!!!

ان­شاءالله بعد از گردآوری و بازنویسی خاطره هاتون، علاوه بر انتشار در سایت، در قالب یه کتاب و به نام خودتون چاپ می کنیم و در مراسم ازدواج دانشجویی دانشگاه­ها، روز ازدواج حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و...توزیع می کنیم.

امیدوارم در این امر خدا پسندانه یاریمون کنین.

طربقه ارسال:

تو قسمت نظرات وب، یا از طریق ایمیل زیر خاطره تون رو با نام واقعی و یا مستعار بفرستین؛

ضمنا اگه ایده ای در مورد این فراخوان یا فراخوان های مشابه در سایت، دارین، از همین طریق در میان بذارین.

وب: khatereh313.blog.ir

ایمیل: khatereh313@yahoo.com

 لطفا این فراخوان را در وبسایت ها و وبلاگ هایتان بازنشر کنید

و­السلام/

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۵۳
افسر ولایی مهدی(عج)