عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فراخوان خاطرات امر به معروف و نهی از منکر حریم آسمانی» ثبت شده است

بسم رب المحبوب؛

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com نیمه ی شعبان امسال در یه پارکی یه مراسم جشن راه انداخته بودن جمعیت عجیبی اومده بود متاسفانه خیلی ها هم حجاب مناسبی نداشتن؛ بعد از یه برنامه، قبل از اینکه مجری بره رو سِن، یه اتفاق عجیب افتاد!

یه دختر خانوم کوچولو پرید روی صحنه و میکروفن رو برداشت؛ تقریبا شش ساله می خورد!

انگار منتظر چنین فرصتی بود که بره بالای سِن مجری و مسئولین مراسم از تعجب دهنشون وا مونده بود

به هم می گفتن: این بچه کیه؟! چرا رفته اون بالا؟! چی میخواد بگه؟!

دختر بچه میکروفن رو روشن کرد و با صدای بلندی رو به جمعیت گفت:

- کیا خدا رو دوست دارن؟ هر کی خدا رو دوست داره دستاشو بگیره بالا؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۶
افسر ولایی مهدی(عج)

بدون مقدمه پرسید : « ببخشید خانم، اسم شما چیه ؟ »

طرف با تعجب جواب داد : « زهرا ، چطور مگه؟»

هنوز تظاهرات های خیابانی به اوج خودش نرسیده بود. دستگاه حکومتی شاه شدیدا با آنها برخورد می کرد، مسئله ی خیلی جالب برای ما این بود که بعضی ها با ظاهر های غربی یا غیر اسلامی هم می آمدند درست پابه پای ما؛ بعضی ها آنها را عناصر نفوذی می دانستند ولی فاطمه معتقد بود بیشتر اینها دین را نشناختند و ما باید به آنها کمک کنیم و راهنمایی شان کنیم .

آن روز هم داخل خیابان بودیم که یه خانم بی حجابی را دیدم ؛ فاطمه خندید و گفت : « هم اسمیم» بعد ادامه داد: «میدونی چرا مردم روی ماشین هاشون چادر می کشن؟» اون خانم که هاج و واج مانده بود با تردید گفت: «لابد چون صاحباشون می خوان سرما و گرما و غبار و اینجور چیزها به ماشینشون آسیب نزنه!»

هرچقدر اون بنده خدا و همچنین من متعجب و مبهوت بودیم فاطمه آرام بود و با سررزندگی گفت: «آفرین! من و تو هم بنده خدا هستیم و خدا بخاطر علاقه اش به ما، یه پوششی بهمون هدیه داده تا با اون از نگاه های نکبت بار بعضیا حفظ بشیم و آسیبی نبینیم . خصوصا اینکه من و تو همنام حضرت فاطمه(س) هم هستیم ...»

بعدها وقتی دوباره آن خانم را دیدم؛ رفتارش عوض شده بود ، محجبه شده بود .

به بیان یکی از دوستان شهیده فاطمه جعفریان

منبع : نقطه رهایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۱
افسر ولایی مهدی(عج)

با دوستان رفته بودیم فکه؛ اولین بارم بود که فکه میومدم

حال و هوای خاصی داشتم؛ فضا و هوای عجیبی بود برام

ماسه و رمل های فکه بدجوری داغ بود؛ کفشامونو در آورده بودیم

با اینکه جوراب پامون بود اما کف پامون بدجوری می سوخت

یه گوشه ای نشستیمو کلی سبک شدیم؛

موقع ظهر بود اونایی که رفتن فکه می دونن ظهر و گرمای فکه چیه!!!

موقع برگشتن چند نفر از خانموها رو دیدم که داشتن راه اومده ی ما رو تازه می رفتن

یه دفعه دیدم یکی شون جوراب پاش نبود؛ دل دل کردم برم بهش بگم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۳
افسر ولایی مهدی(عج)


همانطورکه می دانید در اینترنت سایتی به نام کلوب وجود دارد که دختر و پسرها عضو آن می شوند و در مباحث مختلف شرکت می نمایند. یکی از کلوب های این سایت کلوب اصفهان است که بعضی دختر و پسرهای اصفهانی عضو این کلوب هستند.
یک روز که در کلوب اینترنتی اصفهانی دیدم دختر و پسرهای کلوب قرار ملاقات دست جمعی گذاشتند. این قرار ها غالبا با هدف پیدا کردن دوست دختر و یا دوست پسر جدید صورت می گیرد. تصمیم گرفتم برای ارتباط با جوانان با بچه های کلوب اصفهانی ها قاطی بشوم! با مدیر کلوب تماس گرفتم و گفتم من هم می یام سر قرار!
مدیر کلوب که داشت از تعجب شاخ در می آورد اولش با تردید جواب درستی نداد بعد دید دست بردار نیستم به ناچار قبول کرد.
آخر ماه رمضان، قرار دوست دختر و پسرهای اینترنتی، لب زاینده رود، کنار پل فلزی، نزدیک غروب....(چه عشقولانه!!)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۵
افسر ولایی مهدی(عج)