عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شوخ طبعی» ثبت شده است

نه به حضرت عباس!

بسم رب النور

اسیر شده بود!

مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!

- عباس

اهل کجایی؟!

- بندر عباس

اسم پدرت چیه؟!

- بهش میگن حاج عباس!

کجا اسیر شدی؟!

- دشت عباس!

افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد

حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!

او که خود را به مظلومیت زده بود گفت:

- نه به حضرت عباس (ع) !!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۱:۱۱
افسر ولایی مهدی(عج)

به نام خدا

کفشای منو کجا می بری؟

مقر آموزش نظامی بودیم!
ساعت سه نصف شب بود پاسدارا آهسته وآروم اومدند دم در

سالن ایستادند.همه بیدار بودیم و از زیر پتوها زیرنظرشون داشتیم .اول، بدون سروصدا یه طناب بستند دم در سالن. می خواستند ما هنگام فرار بریزیم روی هم.

طنابو بستند وخواستند کفشامونو قایم کنند، اما از کفش اثری نبود. کمی گشتند ورفتند کنار هم در گوش هم پچ پچ می کردند که یکی از

اونا نوک کفشای "نوری" رو زیر . پتوی بالا سرش دید. آروم دستشو برد طرف کفشا . نوری یه دفعه از جاش پرید بالا.

دستشو گرفت، وشروع کرد داد و بیداد : " آهای دزد، آهای ! کفشامو کجامی بری ؟ بچه ها! کفشامو بردند!

پاسدار گفت : " هیس !هیس! ، برادر ساکت !، ساکت باش منم " اما نوری جیغ میزد وکمک می خواست. پاسدارا دیدند که کار خیلی خیطه، خواستند با سرعت از سالن خارج بشند. یادشون رفت که طناب دم دره، گیر کردند به طناب وریختند رو هم.

بچه ها هم رو تختا نشسته بودند و قاه قاه می خندیدند...!

___________

منبع: 

موسسه سیره شهدا

کتاب رفاقت به سبک تانک

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۳
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله النور

امتحان اسلحه

بوی عملیات که می‌آمد، یکی از ضروری‌ترین کارها تمیز کردن سلاح‌ها بود.

در گوشه و کنار مقر، بچه‌ها دوتادوتا و سه‌تا‌سه‌تا دور هم جمع می‌شدند و جزبه‌جز اسحه‌شان را پیاده می‌کردند و با نفت می‌شستند، فرچه می‌کشیدند

و دست آخر برای اطمینان خاطر یکی دو تا تیر شلیک می‌کردند تا احیاناً اسلحه‌شان گیری نداشته باشد.

در میان دوستان، رزمنده‌ای به نام سیدمرتضی بود که بعدها شهید شد، اسلحه‌ی وی آرپی‌جی‌ بود، ظاهراً اولین بار بود که او در عملیات شرکت می‌کرد.

بعد از نظافت قبضه‌ی آرپی‌جی‌اش این مسأله را جدی گرفته بود که او هم باید دو سه تا گلوله پرتاب کند.

تا شب عملیات دچار مشکل نشود.

هرچه همه می‌گفتند، بابا! پدرت خوب، مادرت خوب، کسی که با آرپی‌جی آزمایشی نمی‌اندازد، به خرجش نمی‌رفت و می‌گفت:

«باید مثل بقیه اسلحه‌اش را امتحان کند».

منبع :کتاب فرهنگ جبهه (شوخی طبعی ها) - صفحه: 51

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۲
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم رب المحبوب

بخورید و بیاشامید... اگر دیدید!!!
در منطقه ماووت بودیم، سال 66 ماشین غذا را عراق زده بود. داغ شکم جداً سخت است! خدا برای هیچ کس نیاورد. وقت غذا بود، مثل بچه های مادر از دست داده، هر کس گوشه ای زانوی غم بغل گرفته بود.
شعار آن روز ما این بود :

بخورید، بیاشامید! البته اگر دیدید و دستتان به آن رسید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۱
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم رب الشهدا

ترکش بیت المال!!!
می گفت: مواظب باشید، هر چه دم دستتان رسید نخورید. خصوصاً تیر و ترکش، اینها بیت المال است. حساب و کتاب دارد. فردا باید جوابگو باشید. مال ملت بیچاره عراق است. از گلوی خودشان بریده اند، سر وته خرجشان را زده اند شندر غاز تهیه کرده اند و داده اند برای مهمات، آنوقت شما راه به راه آنها را می خورید و شهید و مجروح می شوید؛ این درست است؟ نشنیده اید که فی حلالها حساب و فی حرمها عقاب! دنیا ارزش ندارد. یک خورده جلوی شکمتان را نگه دارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۳
افسر ولایی مهدی(عج)

»»» پست ثابت فراخوان ترکش خنده «««

بسم ربّ الشهدا و الصدیقین؛

معبر سایبری دریچه انتظار، به مناسبت هفته دفاع مقدس و میلاد امام علی النقی(ع)، و در راستای ترویج سبک زندگی شهدا، جانبازان و ایثارگران، آزاده ها، بسیجی های مساجد و دانشجویی، ادارات و... و با هدف آشنایی با اخلاق و روحیات شاد و بانشاط نیروهای ارزشی انقلاب اسلامی، اقدام به برگزاری فراخوانی جامع، تحت عنوان «ترکــش خنده» در فضای مجازی نموده است؛

با وجود فراخوان های مشابهی که در اینترنت ایجاد شده است، در این فراخوان، بصورت جامع، خاطراتی از شوخ طبعی های تمام نیروهای ارزشی و انقلابی کشور، گردآوری و علاوه بر نشر در وب، به چاپ خواهد رسید.

بزرگوارانی که می توانند " خاطرات کوتاه و طنزآمیز " خود را برای ما ارسال نمایند، شامل:

خانواده های معظم شهدا – جانبازان – آزادگان – خادمان و زائران راهیان نور – بسیجی های مساجد – بسیجی های دانش آموز و دانشجو – بسیجی های هیئت ها - بسیج های اساتید و ادارات و...

در ادامه مواردی جهت کمک به ارسال خاطرات شما آمده است:

موارد فراخوان(خاطرات طنز ارزشی):

خانواده های معظم شهدا و جانبازان:

- شوخ طبعی های شهید با همسرش

- شوخ طبعی های شهید با فرزندان

- شوخ طبعی های نماز و نیایش

- شوخ طبعی ها با مسوول تدارکات

- شوخ طبعی ها با فرمانده

- شوخ طبعی ها در عملیات

- و...

آزادگان:

- شوخ طبعی های اسرا با هم

- سرکار گذاشتن افسرهای عراقی

- و...

بسیج های مساجد، دانشجویی و... :

- شوخ طبعی در دفاتر هنگام فعالیت

- سرکار گذاشتن دوستان

- شوخ طبعی های هنگام چاپ و توزیع نشریه

- شوخ طبعی های هنگام برگزاری نمایشگاه و همایش ها

- و...

انتظار می رود با اطلاع رسانی این فراخوان در اجر معنوی و اخروی آن سهیم باشید؛ عزیزانی که تمایل به همکاری در این خصوص دارند، می توانند در قسمت "خبرنگار افتخاری" از منوی بالای سایت خاطره 313 ، ثبت نام کنند.

طربقه ارسال:

تو قسمت نظرات وب، یا از طریق ایمیل زیر خاطره تون رو با نام واقعی و یا مستعار بفرستین؛

ضمنا اگه ایده ای در مورد این فراخوان یا فراخوان های مشابه در سایت، دارین، از همین طریق در میان بذارین.

وب: khatereh313.blog.ir

ایمیل: khatereh313@yahoo.com

 لطفا این فراخوان را در وبسایت ها و وبلاگ هایتان بازنشر کنید

و­السلام/

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۱
افسر ولایی مهدی(عج)