عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

تو مترو با خواهرم وایساده بودیم که یهو یه خانم فروشنده شالش رو انداخته بود و گل سراشو روی سرش تبلیغ میکرد! بگیم، نگیم، چی بگیم و... تصمیم گرفتیم که بریم بگیم و ایستگاه بعد پیاده شیم و با مترو بعدی ادامه مسیرمونو بریم. خواهرم رفت جلو من عقبتر بودم (طوری که معلوم نبود باهمیم).

بهش گفت: خانم شالتونو سرتون کنین.
- من دارم جنسمو میفروشم، توی واگن خانم ها هم هستم.
مترو دوربین داره، تو ایستگاه هم از بیرون دید داره!
- نخیر دوربین نداره و ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۳
افسر ولایی مهدی(عج)

خانم محجبه ای از در وارد می شود و یک راست می آید جلوی میز!
سلام می کند و می گوید:
آقا! شما که غریبه نیستین… جای برادر ما… ؛ می دونید من و شوهرم همدیگر رو خیلی دوست داریم ولی از هم بدمون می آید!!!
یه کتابی ندارین که بخونیم این وضعیت درست بشه؟!
محسن که حاج و واج مانده که چه بگوید… فکر می کند شاید کتاب «بروید با هم بسازید» دردشان را دوا کند…
بعد هم همان خانم می گوید کتابی ندارد که آدم رو به خدا نزدیک کنه؟!
و من می گویم:
إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا
خداى رحمان کسانى را که ایمان آورده‏ اند و کارهاى شایسته کرده‏ اند، محبوب همه گرداند!

_______

منبع: وبلاگ کتابستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۵
افسر ولایی مهدی(عج)

همه یکی یکی برام زنگ میزدن؛ می گفتن خاله جون ( صدام می کردن خالجون! آخه ازشون بزرگ تر بودم )

چرا این کار رو کردی ؟!!! مگه دخترا و خانم های خوب تو محل کم داریم ؟؟؟

به همه می گفتم صبر کنید! با صبر کردن خودتون به جوابتون می رسین!

بعضی هاشون یکم عصبی شده بودن؛ بهشون گفتم تو این چندسال که باهم کار کردیم, کارخاصی کردم تا اعتمادتون از من سلب بشه؟! همشون گفتن معلومه که نه!

برگشتم بهشون گفتم پس اینبار هم اعتماد رو تو اولویت قرار بدین...

مدتی گذشت؛ همه چیز مثل همون چیزی که فکر می کردم انجام شد و همه بروبچه های پایگاه به حرفم رسیدن. حتما خیلی دوست دارین ماجرا رو بشنوین؛ براتون می گم.

محل ما تقریبا محلی بود که خانمهایشون محجبه بودن و کمتر کسایی پیدا میشدن که حجاب رو رعایت نکنن.

مدتی عده ای باهم جمع می شدن و دوره می گرفتن؛ بعضی هاشون از محلی بودن، بعضی هاشون هم تازه شوهر کرده بودن؛ اومده بودن تو محل برای زندگی؛ این گروه زیاد تو رعایت کردن حجاب دقت نمی کردن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۵
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم رب الشهدا و الصدیقین

شاید این خاطره چندان ارتباطی با فراخوان ما نداشته باشد و شوخ طبعی به حساب نیاید؛ با این وجود بازنشر شد.

سردار سال ها قبل و در زمانی که فرماندهی سپاه تهران را بر عهده داشت ، در حاشیه یکی از کنگره های سالانه بزرگداشت شهدا ، درباره روزهای شکل گیری این دو باشگاه برای یکی از هزاران سربازی  می گفت که در همه سالهای خدمتش ، پدرانه برای شان خدمت کرده بود:«در اوایل دهه 70 عالی ترین مقامات کشور تاکید داشتند که بچه های سپاه توجه ویژه ای به ورزش داشته باشند چون نسل دهه 60 به سن نوجوانی رسیده بودند و نیاز به ورزش داشتند . ایده شکل گیری باشگاه های فجر و مقاومت بین چند نفر از بچه های سپاهی که ورزش را دوست داشتند مثل عزیز محمدی ، علیرضا علیپور ، سردار تهرانی مقدم و چند نفر دیگر شکل گرفت. هر کدام از ما مسئولیتی گرفتیم. یکسری از بچه ها رفتند دنبال فوتبال ، من هم کشتی و باستانی و از همان هسته تیم های فجر و مقاومت شکل گرفتند و تیم فوتبال فجر هم با نام شهید سپاسی فعالیتش را آغاز کرد.» تیمی که در سال های بعد به مدرسه بازیکن سازی فوتبال ایران تبدیل شد.

تیمی که بازیکنان بزرگی چون مهدی رحمتی ، سیاوش اکبرپور ، مهدی رجب زاده و ... را به فوتبال ایران هدیه کرد . تیمی که حاصل تصمیمی جمعی بین بچه هایی از نسل جنگ بود که در بدنه آن روزهای سپاه پاسداران ، بدون هیچ چشم داشتی چنین تصمیمی گرفتند. حسین همدانی یکی از همان فرماندهان نسل اولی بود. یادش گرامی.
منبع: خبر آنلاین
سردار جان؛ شهادتت مبارک
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۰
افسر ولایی مهدی(عج)

اشتراک اسمی..

یه دختر خاله دارم اسمش مرضیه ست! ۹ ساله با یک روحانی ازدواج کرده و خیلی خوشبخته!هروقت مرضیه منو میدید، از عاشقانه های خودشو شوهرش برام تعریف میکرد!!! اونموقع من مجرد بودم ولی با اشتیاق به حرفاش گوش میدادم! جوریکه تک تک اون عاشقانه ها تو ذهنم حک شده! دنبال مردی میگشتم که منم با اون عاشقانه هایی رو تجربه کنم...
اما عاشقانه های هر زوج رنگ خاص خودشو داره!

یکی از عاشقانه های مرضیه این بود که شوهرش اسم مرضیه رو تو گوشی خودش کبوتر عاشق ۲ ذخیره میکنه و بدون اینکه مرضیه بفهمه
اسم خودشو تو گوشی مرضیه کبوتر عاشق ۱ ذخیره میکنه...! برام خیلی جالب بود که یک روحانی بعد چند سال زندگی مشترک و با وجود داشتن بچه هنوز که هنوزه اینجوری شیطنت کنه....! این خاطره تو ذهنم میمونه! ازدواج که میکنم تو همون اوایل عقدمون میرم یواشکی تو گوشی شوهرم تا اولا ببینم اسمم تو گوشی همسرم چی ذخیره شده؟ دوما اینکه یه اسم مشترک (مثل کبوتر عاشق ۱-۲) مخفیانه بذارم تو گوشیامون!!! گوشیشو با ذوق برمیدارم میرم داخل صندوق ورودی چشمم به یه اسم میخوره که مطمئنم من نیستم!!! صندوق ورودی رو تا آخر نگاه میکنم! اسمی جز اون اسم نمیبینم! گزینه خواندن پیام رو میزنم تا ببینم آیا صاحب اون اسم منم؟ پیامو میخونم: الهی قربونت برم من! خسته نباشه آقام! دیدم پیام مال خودمه!!! اما این دیگه چه اسمیه؟؟؟ فکر میکنین اسمم تو گوشی شوهرم چی بود؟ " د - حسین " اسمم تو گوشی شوهرم "د حسین" ذخیره شده بود! یذره ناراحت میشم! آخه دنبال اسمی مثل: نازم، گلم، خانومم و نازنینم میگشتم....! تو دلم میگم: آخه چرا این اسمو گذاشته؟؟ نه اول اسمم "د" داره نه فامیلیم حسینیه!!!! یهو یاد سلام دادن همسرم میفتم! اکثر اوقات پشت تلفن بهم میگه: السلام علیک یا بنت الحسین علیه السلام آخه من سیده هستم! " د - حسین "یعنی "دختر حسین علیه السلام"  قلبم میفته! چه اسم سنگینی گذاشته روم! گوشیمو از جیبم درمیارم! اسم  قبلی همسرم که تو گوشیم بود رو پاک میکنم و بجاش میذارم: "د - حسین "ینی " داماد حسین علیه السلام "خیلی جالبه نه؟؟؟ اشتراک اسمی من و همسرم کبوتر عاشق ۱ و ۲ نشد!! اشتراک اسمیمون شد" د - حسین "تفاوت عاشقانه ها با هم یعنی این! ائمه هم گفتند و علم الان ثابت کرده که اسم رو انسان خیلی تاثیر میذاره مواقعی که یذره از همسرم دلخورم و میخوام بهش پیامکی بدم که در اون ناراحتیم نمایانگره! با دیدن اسم "د - حسین" قلبم میگیره!!! گاهی اشکم میریزه! به خودم میگم: "داری چیکار میکنی دختر حسین؟ میخوای با داماد حسین بد صحبت کنی؟؟؟
پیامو پاک میکنم و دیگه هیچی نمینویسم...! بنظرم آدم باید به اسمی که برای همسرش انتخاب میکنه معتقد باشه...! مثلا اگه اسمشو میذاری" گلم" چرا کاری میکنی که گلت با حرفت پژمرده بشه ؟ 

برگرفته از وبلاگ: لحظه های ما برای هو
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۵۱
افسر ولایی مهدی(عج)