عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

منتخبی بسیار  زیبا ، آموزنده و دلنشین از این کتاب جاودانه، نوشته ی زنده یاد نادر ابراهیمی

هم سفر!

در این راه طولانی – که ما بی خبریم و چون باد می گذرد- بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم!

مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی!

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد!

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را.

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی.

هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابداَ به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است…

عزیز من! …

دو نفر که سخت و بی حساب عاشق هم اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛ واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی، قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند، که اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق.
یکی کافیست. عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۳
افسر ولایی مهدی(عج)

این متن نامه ملک الشعرای بهار به سودابه صفدری(بهار) پیش از ادواج است درحالی که هنوز او را ندیده و تنها وصف او را از دوستان شنیده بوده است.

دوست ابدی من قربانت شوم.
با این که شما را ندیده‌ام، از بخت خودم اطمینان دارم که گنجینه‌ی عزیز و ثابتی برای قلب و روح خویش انتخاب نموده‌ام. ولی نمی‌دانم احساسات شما از چه قرار است. عزیزم من خودم را برای شما معرفی می‌نمایم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۱
افسر ولایی مهدی(عج)

نامه عاشقانه و منتشر نشده علی شریعتی به همسرش
پوران!بزرگ ترین رنج ها قادر نیست سکوت و تحمل را  از من بگیرد اما کوچک ترین ناگواری هم تا آتشی در من بپا نکند از من دست بردار نیست . اجازه بده رنج هایی را که چندین روز بود خفته بودند و باز امشب بی جهت در روحم بیدار شدند با این چند خطی که برای اولین بار به تو می نویسم بتوانم خاموش کنم .
 
اجازه بده بگویم که این رنج ها را تو امشب به جان من ریختی و باز جز تو کسی را هم ندارم که به او شکایت برم زیرا تنها تویی که اگر بر ضعف من آگاهی یابی چندان ناگوار نباشد.
جوانی من در شش سالگی گذشت که محیط ما پر از خطر و خفقان و رنج و تیرگی بود و من همه نشاط و نیروی خویش را در راه تلاش علیه محیط قربانی کردم . تلاشی که جز اعصابی خسته و اندیشه ای مبهوت برای من سودی نداشت.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۳
افسر ولایی مهدی(عج)

فال قهوه

تو یه روز سرد زمستونی هیچی مثل یه شیر قهوه داغ سرما رو از تن من بیرون نمی‌کنه. خصوصا اگه این شیر قهوه بهونه ی یه گپ دوستانه با همسرم باشه.

همسرم مثل خیلی از آقایون کم حرفه. دوست داشتم یه جوری سر حرف رو باز کنم که اون هم سر ذوق بیاد. بعدازظهر جمعه بود و هوا هم بس ناجوانمردانه سرد! دو تا فنجون شیر قهوه درست کردم و آوردم. وقتی قهوه‌ها رو خوردیم فنجون شوهرم رو برداشتم و با دقت و بدون اینکه خنده ام بگیره ته فنجون رو نگاه کردم و خیلی جدی بهش گفتم:"می‌خوام فالت رو بگیرم" اینقدر جدی تو حس رفته بودم که گفت:" من به این چیزا اعتقاد ندارم!" چند لحظه بعد با تردید پرسید:"بلدی یا داری سر به سرم می‌ذاری؟"

گفتم: گوش کن ببین درست می گم یا نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۰۲
افسر ولایی مهدی(عج)
ابراز عشق به سبک نوت...

من عاشق سورپرایز کردن همسرم هستم. سورپرایز‌های وقت و بی‌وقت! یروز وقتی همسرم هنوز از سرکار برنگشته بود تصمیم گرفتم براش یه جشن نوتی بگیرم...

از هر آهنگی، یه تیکه ش رو روی یه استیک نوت نوشتم و اول از همه یکی رو چسبوندم روی درب ورودی که به محض اینکه از راه میرسه، اینو ببینه. یکی روی در اتاق خواب، یکی روی آینه میز آرایش، یکی روی در هال، یکی روی آینه هال! همسرم بعد از اینکه 2 تا از یادداشت ها رو دید فهمید تعدادشون زیاده شروع کرد به گشتن توی خونه و همشون رو پیدا کرد!


البته اونم همون شب ذوقشو بهم ثابت کرد...

مشغول کارای خونه بودم که صدام کرد: برو توی اتاق خواب شاید یه چیزایی باشه که دوست داشته باشی ببینی! تحمل نداره و هر سوپرایزی داشته باشه خودش لو میده.

اولین یادداشت رو توی اتاق خواب چسبونده بود. دومی رو پشت تلویزیون، سومی زیر کابینت، چهارمی توی لباسشویی، پنجمی توی سولاردم، ششمی روی فرش، هفتمی روی آیفون، هشتمی روی دکور آشپزخونه و نهمی روی آبریز یخچال.

 هر یادداشتی رو که پیدا می‌کردم کلی خوشحالی می‌کردم و می‌پریدم هوا.خیلی ذوق کردم!خیــــــــــــلی. همه رو که پیدا کردم گفتم: واقعا تو هم اندازه‌ی من ذوق کردی؟ گفت: بله حتی بیشتر!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۵۳
افسر ولایی مهدی(عج)

از عشق استقبال کنید!

مامان و بابام خدا رو شکر خیلی با هم خوبن، در عین صمیمیت زیادی که با هم دارن برای هم خیلی احترام قائل هستن. عقد که بودیم یه بار همسری اومد و من تو آشپزخونه کار داشتم نرفتم دم در استقبالش.  وقتی رفت مامان باهام صحبت کرد و رمز صمیمیت و احترامشون رو گفت: بدرقه و استقبال همسر! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۵
افسر ولایی مهدی(عج)

صدا کن مرا....صدای تو خوب است

یکی از چیزهایی که تو زندگی خیلی مهمه،

این هست که با چه اسمی همدیگرو صدا میزنید...

اساتید سفارش میکنن که اگر اسم کوچیک همدیگرو صدا میکنید...

یه آقا یا یه جان چاشنی قضیه بکنید.

مثلا علی آقا...علی جان...

هم محبت میاره هم یه جور احترام رو به همسر نشون میده.

و این که میتونید همسرتون رو با یه لقب عاشقانه یا مذهبی یا اجتماعی مخصوص خودش صداش کنید.

به شرط این که احترام همسر هم حفظ بشه...

مثلا دوستی داشتم که میگفت:

امام رضا همسرم رو  به من هدیه دادن. و همسرش رو خطاب میکرد هدیه امام رضا...

دوست دیگه ای میگفت : من همسرم رو تو خونه صدا میکنم ولی امر مریم...

دوست دیگه ای میگفت : من همسرم رو صدا میکنم آقا مهندس...

استفاده از این جور لقب ها ،هم احترام به همسر هست.

هم محبت میاره...و هم این که تاثیر خوبی تو روحیه همسرمون داره.

فقط نکته ای که وجود داره اینه که بعضی از خانوم ها، همسرشون رو با القابی صدا میکنن

که مثلا عاشقانه هست ولی شخصیت همسرشون رو کوچیک میکنن...

مثلا جوجو...فندقی و ...

البته شاید با خودتون بگید این موضوع به سلیقه هر کس مربوطه و اگر همسر ناراحت نشه

و خوشش بیاد،اشکالی نداره...نکته ای که وجود داره اینکه

این جور لفظ ها احترامی نداره و محبت خاصی نمیاره...

البته تو خلوت میشه با لفظ های ظریف تر و لطیف تری همسر رو صدا زد

ولی شرط حفظ احترام همسر فراموش نشه...

حدیثی از پیامبر مهر (ص) داریم که می فرمایند :

یدعوه باحب الاسماء الیه...

او را  به نامی صدا کنید که بیشتر دوست دارد.

خب این حدیث خودش اهمیت موضوع رو نشون میده...

با رعایت همین نکته کوچولو میشه کلی زندگی رو رنگارنگ کرد.

یه چیز دیگه ای که من دوست ندارم و اصلا نمی پسندم و البته میدونم که درست هم نیست

اینه که اسم همسر رو مخفف میکنن و نصف و نیمه صداش میکنن...

 

و در آخر این که یه چیزی که خیلی دوست دارم و میدونم درسته اینه که

لحنتون موقع صدا کردن همسر محبت آمیز و محترمانه باشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۶
افسر ولایی مهدی(عج)

گنج زندگی من

همسرم یه مشکل کاری پیدا کرده بود.خونه ی مامانم بودم که زنگ زد و گفت کارش دچار مشکل شده و اوضاع اقتصادی یک مدت خراب خواهد بود. خیلی ناراحت بود. تلفنی بهش دلگرمی دادم و گفتم خدا بزرگه، درست میشه؛ اما میدونستم که ناراحتیش بیشتر از این حرفاست. تو راه که برمی گشتم یه گیره کاغذ مگنتی قلبی شکل خریدم و روی یه برگه سفید نوشتم :

"عزیز دلم، مهم نیست که چه قدر مشکل مالی داریم. مهم اینه که همدیگرو دوست داریم و به هیچ قیمتی حاضر نیستیم همدیگرو از دست بدیم. گنج بزرگ ما همینه"

وقتی رسیدم خونه همسرم داشت نماز می خوند. گیره رو چسبوندم به دیواره بخاری و کاغذ رو گذاشتم توش. نمازش رو که خوند با دیدن اون برگه حالش از این رو به اون رو شد  اومد و بغلم کرد و گفت همین که بهم اعتماد داری برام یه دنیا ارزش داره .

     

خدا رو شکر طولی نکشید که مشکل حل شد و حتی شرایطمون خیلی بهتر از قبل شد. الان که چند ماهی از اون روز میگذره همسرم میگه آرامشی که اون پیام بهش داده باعث شده بهتر فکر کنه و مشکلمون رو حل  کنه.

منبع: هفته نامه متاهلین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۵
افسر ولایی مهدی(عج)

اشتراک اسمی..

یه دختر خاله دارم اسمش مرضیه ست! ۹ ساله با یک روحانی ازدواج کرده و خیلی خوشبخته!هروقت مرضیه منو میدید، از عاشقانه های خودشو شوهرش برام تعریف میکرد!!! اونموقع من مجرد بودم ولی با اشتیاق به حرفاش گوش میدادم! جوریکه تک تک اون عاشقانه ها تو ذهنم حک شده! دنبال مردی میگشتم که منم با اون عاشقانه هایی رو تجربه کنم...
اما عاشقانه های هر زوج رنگ خاص خودشو داره!

یکی از عاشقانه های مرضیه این بود که شوهرش اسم مرضیه رو تو گوشی خودش کبوتر عاشق ۲ ذخیره میکنه و بدون اینکه مرضیه بفهمه
اسم خودشو تو گوشی مرضیه کبوتر عاشق ۱ ذخیره میکنه...! برام خیلی جالب بود که یک روحانی بعد چند سال زندگی مشترک و با وجود داشتن بچه هنوز که هنوزه اینجوری شیطنت کنه....! این خاطره تو ذهنم میمونه! ازدواج که میکنم تو همون اوایل عقدمون میرم یواشکی تو گوشی شوهرم تا اولا ببینم اسمم تو گوشی همسرم چی ذخیره شده؟ دوما اینکه یه اسم مشترک (مثل کبوتر عاشق ۱-۲) مخفیانه بذارم تو گوشیامون!!! گوشیشو با ذوق برمیدارم میرم داخل صندوق ورودی چشمم به یه اسم میخوره که مطمئنم من نیستم!!! صندوق ورودی رو تا آخر نگاه میکنم! اسمی جز اون اسم نمیبینم! گزینه خواندن پیام رو میزنم تا ببینم آیا صاحب اون اسم منم؟ پیامو میخونم: الهی قربونت برم من! خسته نباشه آقام! دیدم پیام مال خودمه!!! اما این دیگه چه اسمیه؟؟؟ فکر میکنین اسمم تو گوشی شوهرم چی بود؟ " د - حسین " اسمم تو گوشی شوهرم "د حسین" ذخیره شده بود! یذره ناراحت میشم! آخه دنبال اسمی مثل: نازم، گلم، خانومم و نازنینم میگشتم....! تو دلم میگم: آخه چرا این اسمو گذاشته؟؟ نه اول اسمم "د" داره نه فامیلیم حسینیه!!!! یهو یاد سلام دادن همسرم میفتم! اکثر اوقات پشت تلفن بهم میگه: السلام علیک یا بنت الحسین علیه السلام آخه من سیده هستم! " د - حسین "یعنی "دختر حسین علیه السلام"  قلبم میفته! چه اسم سنگینی گذاشته روم! گوشیمو از جیبم درمیارم! اسم  قبلی همسرم که تو گوشیم بود رو پاک میکنم و بجاش میذارم: "د - حسین "ینی " داماد حسین علیه السلام "خیلی جالبه نه؟؟؟ اشتراک اسمی من و همسرم کبوتر عاشق ۱ و ۲ نشد!! اشتراک اسمیمون شد" د - حسین "تفاوت عاشقانه ها با هم یعنی این! ائمه هم گفتند و علم الان ثابت کرده که اسم رو انسان خیلی تاثیر میذاره مواقعی که یذره از همسرم دلخورم و میخوام بهش پیامکی بدم که در اون ناراحتیم نمایانگره! با دیدن اسم "د - حسین" قلبم میگیره!!! گاهی اشکم میریزه! به خودم میگم: "داری چیکار میکنی دختر حسین؟ میخوای با داماد حسین بد صحبت کنی؟؟؟
پیامو پاک میکنم و دیگه هیچی نمینویسم...! بنظرم آدم باید به اسمی که برای همسرش انتخاب میکنه معتقد باشه...! مثلا اگه اسمشو میذاری" گلم" چرا کاری میکنی که گلت با حرفت پژمرده بشه ؟ 

برگرفته از وبلاگ: لحظه های ما برای هو
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۵۱
افسر ولایی مهدی(عج)

نقشه گنج!
مقداری چای تو یه سینی ریختم و یه برگه سفید کاغذ رو توش گذاشتم، بعد از اینکه رنگش تغییر کرد برگه رو کنار گذاشتم تا خشک بشه، بعد انگشت خیسمو به پودر کاکائو آغشته کردم و روی کاغذ کشیدم اینطوری و بعد از خشک شدنش دور کاغذ رو با شمع سوزوندم، اینطوری و با خودکار سفید اینطوری روی کاغذنوشتم:

"ای یابنده‌ی خوش شانس! صندوقچه‌ی گنج در همین نزدیکی هاست، آن را بیاب و خودت و قلبت را از آنچه در ذهن داری بی‌نیاز کن! در فال کسی که این نقشه را می‌یابد آمده است که معشوقه‌ای دارد که او را بسی دوست می‌دارد و تمام آرزویش این است که صاحب گنج را خوشبخت‌ترین کند. برای خوشبخت‌تر شدن زن و شوهر عاشق را پیدا کن..."

بعد از این جمله، کروکی کامل مسیر رو تا محل گنج کشیدم و نقشه رو اول مچاله کردم و بعد لوله کردم و داخل این بطری گذاشتم.

دسته گل و کیکی رو که سفارش داده بودم، گرفتم و کیک رو توی یخچال بستنی فروشیه نزدیک محل نقشه گنج گذاشتم. کنار ساحل جایی رو برای گذاشتن بطری نقشه گنج پیدا کردم، بطری و زن و شوهر عاشق رو با فاصله چند متری از هم، روی تخته‌سنگ‌های کنار ساحل گذاشتم. و یکی از صندلی‌های پارک ساحلی کنار محل نقشه گنج رو با چراغ "تولدت مبارک" تزیین کردم.

به همسرم زنگ زدم تا بیاد پیشم و وقتی رسید ازش خواستم که کنار ساحل پیاده روی کنیم، به محل نقشه گنج که رسیدیم چشمش به بطری افتاد و فهمید که یه خبراییه! کاغذ و از داخل بطری برداشت.

زیر کاغذ نوشته بودم: "برای خوشبخت تر شدن جلوتر برو و زن و شوهر عاشق رو پیدا کن". کمی جلوتر زن و شوهر رو دید با کاغذی که زیرشون گذاشته بودم.

 توی اون کاغذ نوشته بودم: "پاک کن جادویی با این پاکن میتوانی دو خصیصه اخلاقی همسرت که تو را آزار میدهد برای همیشه پاک کنی!!! "

بعد از کمی پیاده روی به محل تولد رفتیم. از دور شمع تولدت مبارک فضا رو برامون روشن کرده بود. این‌بار جشن تولد دو نفره ما زیر نور ماه لطافت دیگه ای داشت.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۳۱
افسر ولایی مهدی(عج)

همسر ایده آل (ورژن قبل و بعد از ازدواج!)

یه وقتایی گیر می دم به محمدحسین که از من انتقاد کن یا من چی کار کنم که تو بیشتر خوشحال

شی یا تو دوست داری من چه رفتارها و برخوردهایی داشته باشم؟!!!

آخه وقتی عقد کردیم من فکر می کردم یه مرد خیلی باید به زنش گیر بده و سر هر کاری"من راضی

نیستم فلان کارو بکنی..." راه بندازه اما محمدحسین اصلاً اینجوری نیست و هر وقت هم که ازش سوال

کردم گفته که تو خودت اونقدر فهمیده هستی که بدونی چه کاری درسته و چه کاری غلط. من نمی خوام

شما رو محدود کنم.حتی سر نامزدیمون یا مهمونی هایی که خونه ی دوستام می رم اون اوایل بهش

گفتم اگه شما راضی نباشیدمن با هیچ کس عکس نمیندازم(قابل توجه که من کلاً از مردایی که گیر می

دادن خییییییلی خوشم میومد و در اصل می خواستم حرف بذارم تو دهنش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)

که محمدحسین گفت شما خودتون انقدر فهمیده هستید که بدونید کی قابل اعتماده و کی نیست.من

این رو می ذارم به عهده ی تشخیص خودتون.

من:

به خاطر همین که همیشه میگه تو همون طوری که هستی عالی ای،من نمی فهمم که برای بهتر شدن

زندگیمون چی کار کنم بهتره؟.تا اینکه یه بار به ذهنم رسید ازش سوال کنم من چقدر با اون همسر ایده

آلی که تو دوران مجردی در نظرش بود فاصله دارم  تا بتونم تا اونجایی که ممکنه خودم رو به ایده آلش

نزدیک کنم وقتی پرسیدم بهم گفت:

-من الان یادم نیست که ایده آلم چی بود.

اما وقتی خیییییییییییییییییییییییییلی اصرار کردم گفت:

-ببین!آدم قبل از ازدواج باید به ایده آلش فکر کنه اما بعد از ازدواج به همسرش.

این جمه رو باید طلا گرفت و رو در و دیوار حک کرد تا همه حواسشون باشه بعد از ازدواج مقایسه تعطیل!

خدایا شکرت به خاطر همسر مومن و فهمیده ای که بهم دادی....

الحمدلله...

منبع: همسر مومن من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۳
افسر ولایی مهدی(عج)

مهمانهای یک عروسی تک

خاطره ای از حجت الأسلام قرائتی

یک کارت عروسی ، از یک دختر خانمی دستم رسید ، از بس جذب این کارت شدم کارتشو با خودم قم آوردم .

جریان کارت دعوت ؛ یکی از شخصیت های محترم تبریز دخترش رو ، عروس می کنه و بعد توی کارت عروسیش می نویسه که ، بسمه تعالی دوشیزه فلانی و آقای فلانی به ازدواج هم در آمدند. بنا داشتیم جشن با شکوهی بگیریم . شما را هم دعوت کنیم، اما تصمیم گرفتیم بودجه جشن را بدهیم به یک خواهر و برادر و آنها هم ازدواج کنند. بنابراین جشنی نداریم . این کارت جهت اطلاع بود ، که بدانید ازدواج انجام شد . گرچه از دیدارتان محرومم! ولی ، امیدوارم این عمل خدا پسندانه را بپذیرید و تایید کنید.

اگر یک سال تشریفات ازدواج رو ، تو ایران کم بکنیم... هیچ دختر و پسری بی زن و بی شوهر نمی مونند و اگر یک سال پول هایی که تو ساختمون ها خرج دکور سازی می شه رو کم بکنیم... بی خونه ای تو ایران نمی ماند . قضاوت با فطرت پاکتان و پاک دلان نه اینکه ببینیم "مردم چه می گویند؟!!!"

منبع: ماهنامه مهر خوبان، شماره 67

بازنشر: هفته نامه متاهلین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۸
افسر ولایی مهدی(عج)

زینت مردانه؛ محاسنــ

وقتی عقد کردیم ازش خواستم ریش پروفسوری بذاره.

گذاشت.

و اینقدر تغییر کرده بود که همه:

من عاشق محاسن و تیپ مذهبی ام و همون اوایل عقدمون از همسر قول گرفتم که برای عروسیمون ریش بذاره.

اما به دلیل مخالفت های اطرافیان این اتفاق نیفتاد.

یکی از خواهرشوهرای گلم که ایران نیستن وقتی نزدیک عروسیمون بود و عکس محمد رو دید بهش ایمیل زد و

این شعر با مزه رو خوند:ای پسر ریشت درآید / حُسن رویت کم شود

و ازش خواست که بی خیال محاسن بشه و با حُسن رو به حجله ی دامادی دربیاد!

همسرم هم در جواب گفته بود:ان شاالله با حُسن خُلق داماد بشیم...

(یعنی من عاشق این فهمیدگیش شدم.خیالم از بابت پدر بچه هام راحته جدّاً که اینقدر پدر فهمیده ای دارن.)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۹
افسر ولایی مهدی(عج)

خاطره ای باز نشر شده از وبلاگ "همسر مومن من" . قابل توجه بزرگواران؛ از اونجایی که این سایت و فراخوان مذکور تازه راه افتاده، برای راحتی زوج هایی که قصد ارسال خاطره دارند، خاطراتی نشر میدیم تا قلق کار دستتون بیاد!

____________________________________________________________

خرید به قصد ان شاءالله !

دیروز با برادرم رفتم بیرون تا ایشون رو تا کلاسشون همراهی کنم.گفتم تا کلاسشون تموم بشه من این اطراف

چرخی بزنم.چرخ زدن همانا و 140000تومان خرید کردن همان(تازه کلی هم تهذیب نفس کردم و روی خیلی چیزها چشامو بستم) وقتی برگشتم سرشار از عذاب وجدان بودم

با خودم گفتم اگه به محمد بگم احتمالاً حتماً! ناراحت میشه

شب که محمدم اومد جریان رو بهش گفتم ایشون هم طبق معمول استقبال کردن و گفتن که کار خوبی کردی و از

این حرفا...

اما من که خودم می دونستم که کارم خوب نبود و زن باید اول زندگی قناعت کنه و از این حرفا..(البته فقط

60000تومانش برای خودم خرید کرده بودماااااا...)

در نتیجه این عذاب وجدان منو رها نمی کرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۰
افسر ولایی مهدی(عج)

با سلام. این پست در واقع شعری است که همسر عزیزم بخاطر بنده سرودند و در معبر سایبری دریچه انتظار نشر دادیم.

__________________________________________

ما شروع بودنیم"سرو" وار             استوار و برقرار، تا بهار

ای امین لحظه های بی کسی

در میان زندگی من بمان

لحظه ها رسیده اند و من هنوز

غرق در هبوط این بلاد لا مکان

حرف ها نگفته ، وقت رفته است

این عبور لحظه ها، بهانه هاست

تو به آسمان رسیدی و هنوز

من در این زمین اسیر و آس و پاس

گرچه سختی اش همیشگی است

تو ولی عبور کن برو

منتظر نمان که رفته اند

مردان قافله سالهاست

کوه هم به روی تو نیاورد

که صبور و استوار مانده ای

تو همیشه سالهاست

درس اشتیاق خوانده ای

پس بیا دوباره بشکنیم

خاطرات خشتی گذشته را

گر تو یاد آسمان کنی

وقت پرواز به یاد می آورد تو را...

شعر از: فهیمه پورمحمد(قاصدک)


برگرفته شده از darichehentezar.blog.ir

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۸
افسر ولایی مهدی(عج)