عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

خاطره 24 (فراخوان 1 = 1 + 1 ) / بخاطر یک مشت دلار!

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ق.ظ

می سوزد.به شدت میسوزد.بوی سوختن پوستِ روی آتش در انباری کوچکِ خانه مان پخش می شود.انگشتم را باهمان کثیفی و سیاهی در دهانم فرو می برم تا بزاقش آبکی باشد برای ساکن کردن دردش.آرام نمی گیرد.اشکم را در می آورد.دخترک نازک نارنجیِ خانه پدر همان که به روی کوچکترین چروک روی پوستش حساس بود حالا دستانش قدری از خودش پیرتر نشان می دهد!نگاهی به ساخته های دستی ام میکنم،برای صدمین بار تعدادشان را می شمارم و قیمتش را تخمین می زنم;"الحمدلالله".با همان دستِ سوخته بدون آنکه حواسم به سیاهی انگشتانم باشد قطره های نمکی روی گونه هایم را پاک می کنم،حالا صورتم نیز سیاه شده است مثل مبارک عید نوروز!خنده ام میگیرد.

با لبخند وسایل کارم را جمع و جور می کنم.وارد آشپزخانه می شوم و با ریکا میفتم به جان تیرگی دستانم سپس لوازم سفر روز آتی را آماده می کنم و غرق در افکار می شوم چقدر خدا مرا دوست دارد که رزقی برایم مقدر کرد تا در این سفر نیز دستم خالی نباشد حتی به اندک مقدار.صدایی از پشت در رشته افکارم را می دزدد...تق تق تق...

آقای خانه در را باز می کند،گل های ریز پیراهن مادرش از لای سفیدی در می رقصند.به روی جقه های آبی رنگ تشکچه می نشیند کمی از این در و آن در حرف می زند و سرآخر به پسرش می گوید:" حالا که راهی سفری مبلغی به من بده تا دستم خالی نباشه"

چند ثانیه بعد در کف دستان مادر تراولی قرمز رنگ می نشیند.

و این قصه سر هر برج تکرار می شود.تروال قرمز رنگ کف دستان مادر و حسرت نگاه من!! 

دوباره آهنربای دستم چشمانم را به سوی خودش جذب می کند،هنوز سیاه است!هنوز می سوزد!صدای جلز و ولز پوستِ روی آتش از تونل مغزم به گوش می رسد.دگربار دست ساخته ها را می شمارم 8 عدد قیمت هریک 5 هزار تومان! کمتر از مبلغِ داخلِ کفِ دستانِ مادریست که حقوق شوهرش بیش از خرجی سه ماهه ماست !!حرصم میگیرد.وقتی میبینی ماحصل قناعت ماهانه ات از آن دیگری می شود.وقتی از شوهرت طلب حقوق ماهیانه نمیکنی تا مبادا نداشته باشد تا مبادا شرمندگی را در چشمانش بببینی تا مبادا نشنوی این جمله را که این ماه دستم تنگ است و خودت کمر همت میبندی برای کسب مال.دلت خیلی می سوزد...

تمام عصبانیتم را در چشمانم متمرکز می کنم.سرم را بالا میآورم چند قدم بر می دارم.خواستم در یک نگاه آتش خشمم را در سیاهی چشمان همسرم بنشانم تا شاید دلم آرام گیرد.اما.....گویی کسی در گوشم زمزمه میکند: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ* بِالْمَنِّ وَالْأَذَى،،، إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَآءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ" احسان خود را با منت و اذیت از بین مبرید،،،،همانا خداوند روزی می دهد هر کس را هر مقدار که خودش بخواهد.تو را چه به رزق این مادر و این مادر را چه به رزق تو!روزی را از خدایت میخواهی یا همسرت؟؟

به نفس نفس می افتم.قلبم یک آن تیر می کشد..آنقدر تند می زند گویی همین حال می خواهد از جایش کنده شود.صدای نبضم در گوشم می پیچد!!بر میگردم.به روی سینک ظرفشویی می افتم صورتم را میشورم.مجال هق هق نبود و گرنه داد می زدم و پاسخش را می دادم:"من به روزی مقدرم از جانب خودت مطمئنم.لعنت خدا بر شیطان که اراده کرد تا با یک نگاه تمام اجر صبوری های 3 ساله ام را از من بستاند.لعنت بر رجیم رانده شده از درگاهت...."

.

.

یک ساعت بعد:

گوشی ام به صدا در می آید;"دست سازه های شما به قرار هر عدد 10 تومان فروش رفت"

 

آوای ملکوتی اش در گوشم میپیچد :                                             

                                                "هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟!"

 

______________

پ ن: تفسیر به رای این ایه برای خودم یعنی اینه که صبوری هام در برابر همسرم که یک  نوع احسان و صدقه محسوب میشه با منت و اذیت بر او از بین نبرم.

منبع: لحظه های ما برای هو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">