دختر به خدا گفت: چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان آشکار نکنم ؟!
خدا گفت: زیبای من؛ تو را فقط برای خودم آفریدم .
دخترک پشت چشمی نازک کرد و گفت : خدا که بخل نمی ورزد؛ بگذار آزاد باشم...
" خدا چادر را به دخترک هدیه داد "
دخترک با بغض گفت: با این؟ اینطور که محدودترم . اصلا میخواهی زندانی ام کنی؟! یعنی اسیر این چادر مشکی شوم ؟؟!