خاطره 33 (فراخوان حریم آسمانی) / چادرم ذکر خداست...
بسم رب العالمین؛
در کلاس زبان استاد مرا به فامیلی و خانم می خواند و دیگران را به نام کوچکشان صدا می زند به خودش اجازه نمی دهد با من شوخی کند و هر سوالی را نمی پرسد...
استاد الکترونیکم چندین بار به من گفته بود روی تو حساب جداگانه ای باز کرده ام...
سر کلاس کارگاه عمومی استاد که مرد جوانی بود گفت: چادرت را در بیاور؛ با چادر نمی توانی کار کنی دست و پا گیرت می شود، پاره می شود...
من گفتم: با چادر راحت ترم
گفت : اگر حلقه ات کج شد خودت می دانی من ارفاق نمی کنم!
وقتی حلقه را زودتر از دخترک های ناز نازی کلاس بریدم تعجب کرد و آخر ترم که حلقه ی جلا داده شده ام را دید برق تحسین را در چشمانش دیدم...
فهمیده بود با چادر هم می شود با اره آهن بر کار کرد...
استاد آزمایشگاه هم فهمید با چادر هم می شود لحیم کاری کرد خیلی دقیق تر و تمیز تر از دیگران بدون اینکه چادرت بسوزد.
خیلی وقت است هنگام راه رفتن در خیابان پسرکهای تخس خیابانی برای به سخره گرفتنم برایم صلوات می فرستند. ظاهرم دیگران را به یاد خدا می اندازد حتی اگر بخواهند مسخره ام کنند...
خیلی قبل تر از اینها وقتی دختر بچه ی کوچکی بودم احترام دیگران را نسبت به خودم خوب می فهمیدم... با آن سن کم درک می کردم من چیزی بیشتر از دختر بچه های هم سن و سالم دارم...
آن چیزی که بیشتر داشتم همین بلند ِسیاه ِقشنگ بود که مرا فراتر از دیگران نشان می داد...
خیلی وقت است که فهمیده ام با بقیه ی دختر های اطرافم فرق دارم...
از عمق نگاه های دیگران می توانی بفهمی در باره ات چه فکر می کنند...
_______
خاطره از: لثارات
حجاب مانع کار نیست و خیلی هم خوب است اما رشته ی فنی که شما برگزیدید در شان وشخصیت یک خانم به نظرم نیست .و از لحاظ علمی و آفرینش خدا و توان این کارها برای مرد است . زن لطیف است از جنس عشق . نباید این روح لطیف آسمانی با آهن و سمباده و این چیزها درگیر شود . کار زن باید کار عشق باشد . کار لطافت باشد