عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

۸۷ مطلب با موضوع «همسفرانه (1 = 1 + 1)» ثبت شده است

بسم الله ارحمن الرحیم

وفای به عهد

روزی که مصطفی به خواستگاری من آمد مادرم به او گفت :

این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است

و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟

مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت :

(( من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را

روی سینی بیاورم روی تخت.))


تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و

وقتی منعش می کردم ، می گفت :

((من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.))

منبع : سر رسید یاران ناب سال ۱۳۹۱

بازنشر از: ابر و باد

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۰۳:۵۵
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

ماجرای ازدواج حسین و هانیه

یه شب سر سفره بود که مامانش بهش گفت کارات رو  ردیف کن دو روز دیگه می خوایم بریم خواستگاری...

حسین که خیلی خوشحال شده بود پرسید: پس بالاخره پیدا شد. خدایا شکرت! حالا کی معرفی کرده؟ مطمئنید که دختر خوب و باایمانیه؟ ...

مامانش که از سؤالای پشت سر پسر، گیج شده بود، گفت : یکی از دوستام که خیلی آدم مطمئنیه معرفی شون کرده. ظاهراً یکی از فامیلای نزدیک شون. اون که خیلی تعریف دختر و خونواده اش رو کرد. 



حسین گفت: شرایط الآن زندگی و کارم رو بهشون گفتید؟

مادر جواب داد: آره. خیالت راحت؛ باباش گفته همینکه بدونم پسر، باایمان باشه و اهل کار کردن و  کسب روزی حلال، اجازه میدم بیان خواستگاری. حالا اینکه دختر و پسر حرف بزنن و به نتیجه برسن یا نه، به خودشون مربوطه ...

پسر، یه نفس عمیقی کشید و کنار سفره ی غذا، به سجده افتاد... خوشحال بود که خونواده ای پیدا شده که ایمان براشون حرف اول رو می زنه و این خیلی مهم بود چون خود حسین هم همین اعتقاد رو داشت که اگه دو طرف باایمان باشن، تو زندگی کمتر دچار مشکل میشن و...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۴۳
افسر ولایی مهدی(عج)


تیپ و آراستگی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

موقعی که محمدحسین اومد خواستگاری راستش تیپش زیــــــاد خوب نبود یعنی من خیلی نمی

پسندیدم البته خیلی مرتب و تمیز بوداااا اما از اون جوری که موهاش بود و محاسن و... خیلی خوشم

نمی اومد بعد از عقدمون چندتا راهکار بهش پیشنهاد دادم که وقتی عمل کرد چهره ش از این رو به اون

رو شد یعنیـــــــــــــــــــــــــــی عاااااااالی!حالا بهتر هم میشه:))

الانا وقتی یه جور خاصی ریش میذاره بهش می گم اگه روز اول همینجوری اومده بودی همون موقع بهت

جواب مثبت می دادمالبته خیلی ها میگن که محاسن اونجوری بهش نمیاد اما به نظر من که فوق العاده جذاب و خواستنی میشه(خب البته شاید فقط به چشم من اینجوریه!)

وقتی بهش گفتم خب چرا قبل ترها خودتو اینجوری درست نمی کردی گفت:آخه خیلی دوست نداشتم

جلب توجه (نامحرم)کنم...!(یعنی اعتماد به نفس رو داشتید)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۲۸
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

از تبار یوسف

هم خوش تیپ و زیبا بود،هم درس خوان؛اینجور افراد هم توی کلاس،زودتر شناخته می شوند.

نفهمیدن درس،کمک برای نوشتن مقاله یا پایان نامه و یا گرفتن جزوه های درسی،بهانه هایی بود که دخترها برای هم کلام شدن با او انتخاب می کردند.پاپیچش می شدند،ولی محلشان نمی گذاشت؛سرش به کار خودش بود.

وقتی هم علنی به او پیشنهاد ازدواج می دادند،می گفت:

(( دختری که راه بیفته دنبال شوهر برای خودش بگرده که به درد زندگی نمی خوره!

نمی شه باهاش زندگی کرد.))

شهید محمدعلی رهنمون

یادگاران16،ص19

 

 

 

 

رسول خدا(ص) فرمودند: (( بر شما باد که همسر با ایمان انتخاب کنید.))

وسائل الشیعه،ج20،ص50

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۰۲:۰۲
افسر ولایی مهدی(عج)
در این پست میخوام یه سنت شکنی کنم؛ خاطره و نامه  ای که در این پست بازنشر(از وبلاگ ازدواج آسان) میشه، مربوط به زوج های عزیز نیست؛ نامه ایست عاشقانه از جانب خدا و خطاب به ما؛ بیایید باور کنیم خداوند عاشق ماست؛ چرا معشوق بسوی عاشق نرود؟! مگه خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر نیست؟! مگه خدا از روح خود در ما ندمیده؟! پس بیایید با روح خدا یکی شویم و عاشقانه بسوی خدا معشوق قدم برداریم.
_________________________

سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام  
ضحی ۱تا ۳ 

افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی
یس ۳۰

و از تمام پیامهایم روی برگرداندی
 انعام ۴

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
 انبیا ۸۷

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری
 یونس ۲۴ 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
 حج ۷۳ 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک داشتی
احزاب ۱۰

تا زمین با آن وسعت بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری ، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن
 توبه ۱۱۸


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۵۰
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله

هفته دیگه تولد همسرمه. ملاک من و همسرم برا کادو خریدن چیزیه که بهش احتیاج داریم. برا همین می‌خوام براش لباس بخرم ولی برای اینکه هیجان کار بیشتر بشه و نشون بدم که چقدر دوسش دارم تصمیم گرفتم برای کادو کردنش حوصله بیشتری بذارم. از ایده کادو بادکنکی خیلی خوشم اومد. روششو برا دوستای عزیزم میذارم تا اگه دوست داشتن استفاده کنند.


برای این کار به کمک یک نفر غیر از خودتون احتیاج دارین. بادکنک بسته به اندازش تا یه میزانی کش میاد و این مقدار برای گذاشتن هر هدیه‌ای مثل: عروسک، گل، ادکلن و... کافیه. در ابتدا به دوستت بگو تا دو تا دستاشو داخل بادکنک باد نشده بذاره طوری که دستش به ته بادکنک بچسبه حالا دهانه و داخل بادکنک را تا جاییکه امکان داره بکشه تا حدی که بشه کادو رو داخلش گذاشت. نکته  مهم اینه که باید دستهاش کاملا خشک باشه. حالا ته عروسک یا لباسمون رو وارد بادکنک میکنیم و کم کم اونو کامل داخل بادکنک میذاریم. از گذاشتن اشیائی که تیزن و ممکنه باعث ترکیدن بادکنک بشه اجتناب کنین. وقتی کار قرار دادن عروسک یا اشیای دیگه در بادکنک تموم شدبه دوستتون بگید که به آرومی دستشو بکشه بیرون و برای این کار به شما نیاز داره شما باید با دو تا دستت بیرون بادکنکو جاییکه دست دوستتون قرار داره رو بگیری و بکشی تا راحت دستش بیرون بیاد. وقتی که دستتاشو بیرون آورد، به آرومی بادکنکو رها کنین. حالا می‌تونید بادکنکتو باد کنید.

                                   


در این صفحه و اینیکی صفحه می‌تونید نمونه‌های جذاب دیگه‌ای از کادوی بادکنکی رو ببینین و ازش ایده بگیرین.

______________

منبع: هفته نامه متاهلین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۹
افسر ولایی مهدی(عج)

ایده عاشقانه برای عکس آتلیه

اولین باری که این عکس رو دیدم خیلی ازش خوشم اومد و تصمیم گرفتم که عکس های عروسیم رو اینجور بگیرم. گفتم برای شما هم بگذارم تا ایده شه برای عکس های آتلیه تون.

ایده نوشتــ : لزومی نداره حتما تو آتلیه عکس بگیرین؛ از این ایده میتونین در خانه استفاده کنین؛ فقط باید مخ و حرفه ای باشین! و زاویه دست ها رو با دقت اجرا کنید.

منبع: هفته نامه متاهلین


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۱
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم رب المحبوب

تصدقت شوم...

زمان: فروردین 1312/ذى القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.
مخاطب: ثقفى، خدیجه (1).

تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتى باشد می‌‏گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ (2) حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۱
افسر ولایی مهدی(عج)

مرد و زن نشسته اند دورِ سفره؛

مرد قاشقش را زودتر فرو می برد توی کاسه سوپ و زودتر می چشد طعم غذا را

و زودتر می فهمد که دستپخت همسرش بی نمک است

و اما زن چشم دوخته به او  تا مُهر تایید آشپزی اش را از چشم های مردش بخواند

و مرد که قاعده را خوب بلد است، لبخندی می زند و می گوید: " چقدر تشنه ام! "

زن بی معطلی بلند می شود و برای رساندن لیوانی آب به آشپزخانه می رود

سوراخ های نمکدان سر سفره بسته است و به زحمت باز می شوند

و تا رسیدن آب فقط به اندازه پاشیدن نمک توی کاسه زن فرصت هست برای مرد...

مرد تشکر می کند صدایش را صاف می کند

و میگوید: " میدونستی کتاب های آشپزی رو باید از روی دستای تو بنویسن؟ "

و سوپ بی نمکش را می خورد؛ با لبخند!

و این زن خوشبخت، کسی نیست جز همسر امام خمینی(ره)


منبع: دریچه انتظار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۱
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دونم شما به تفال زدن به قرآن اعتقاد دارید یا نه؟البته به نظرم بحث اعتقاد نیستا بحث دله.

من خیلی اوقات جوابای عجیب و غریب گرفتم.مثلا یادمه اولین کسی که به طور علنی و جد در خواست

خواستگاری داد من سوم دبیرستان بودم.مامانم خیلی نگران و آشفته شد.یادمه شب سر نماز بود رو سجاده ش

نشسته بود  داشت ذکر می گفت من رفتم پیشش بهش گفتم مامان!حالا طوری نشده که!نگران نباش.

بعد نمی دونم چی شد که گفتم :من یه شوهر می خوام مثل حضرت علی(ع).

اونوقت خیلی جدی با مامانم دوتایی شروع کردیم به دعا کردن و سفارش دادن به خدا.

که یکی باشه اخلاق محمدی داشته باشه،غیرت علوی داشته باشه،جمال یوسفی داشته باشه و .....

(یعنی الان که دارم مینویسم تو کف توکل و اعتماد به نفس خودمونم!!!!!!!!!)

بعد مامانم قرآن رو باز کرد:

 قَالَ قَدْ أُجِیبَت دَّعْوَتُکمَا فَاستَقِیمَا وَ لا تَتَّبِعَانّ‏ِ سبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ

فرمود:دعای شما دو تن برآورده شد پس استقامت به خرج دهید و از راه کسانی که نمی دانند پیروی نکنید

 ...........

یادمه اولین باری که خواستگار راه دادیم یه کم بعد کنکور دادنم و اونم تو رودرواسی بود چون من اصلاً شرایط اولیه

اون آقا رو نپسندیده بودم اما چون مثل اینکه بنده ی خدا کلی صبر کرده بود تا کنکور من تموم شه مامانم روش

نشد بگه نیان!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۵
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

شرایط سخت
به خاطر کار حسین از ارومیه رفتیم سیرجان. شرایط برام خیلی سخت بود.از یه طرف آب و هوا غیر قابل تحمل بود و از طرفی زندگی با صاحب خونه ی بداخلاق. یه روز دیگه طاقتم طاق شد و گفتم:" زندگی تو این شرایط خیلی برام سخت شده".
حسین هم سریع رفت یه خونه با موقعیت بهتر اجاره کرد.
دو ماه از رفتنمون به خونه دوم گذشته بود که فهمیدم اجاره ای که واسه این خونه می ده از حقوق ماهیانه اش بیشتره.
بهش گفتم:" خواهش می کنم بریم یه خونه دیگه.نمی خوام بیشتر از این اذیت بشی".
گفت:" نمی خوام همسری که تموم قوم و خویشش رو ول کرده و به خاطر من به یه زندگی ساده تن داده و از شهر خودش دور شده رو، ناراحت ببینم".
« خاطره ای از شهید حسین تاجیک/همسفر شقایق،ص276 »

__________________________

مرتبط نوشتـ:
اگر در جامعه ای خانواده مستحکم شد و زن و شوهر حقوق یکدیگر را رعایت کردند و با هم اخلاق خوش داشته و سازگاری نمودند و با همکاری هم مشکلات را برطرف نموده و فرزندان را تربیت کردند، جامعه ای که اینطور خانواهد ها را داشته باشد به صلاح خواهد رسید و نجات پیدا خواهد کرد. مقام معظم رهبری(مدظله العالی)
مطلع عشق،ص23و24

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۸
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم رب العشق

عشقی که سر نداشت!

ما اصلاً مراسم نداشتیم. من بودم و ابراهیم و خانواده‌هامان. یک حلقه خریدیم به هزار تومان. ابراهیم هم یک انگشتر عقیق گرفت به قیمت صد و پنجاه تومان صبح روزی که مهدی می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار است. مادرش اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه. ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید نگران برگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۵
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

خیلی از روزا محمد زودتر از من از خواب بیدار میشه میره یه لیوان بزرگ برام آب پرتقال می گیره بعد

میاد بالای سرم صدام میکنه و توی همون رختخواب من یک آب پرتقال بهشتی می خورم!!!

حالا چرا بهشتی؟

موقعی که خانواده این قضیه رو فهمیدند برادرم بهم گفت:رها!احیاناً شما تو بهشت زندگی نمی کنی؟!

.

.

.

همسرم!با تمام وجود ازت سپاسگزارم که هستی تا بهشت زندگی من باشی.و بیشتر عاشقت میشوم

وقتی می بینم فرزند خلف پدرت هستی:

حضرت علی(ع):

زنان نزد مردان امانت هستند.آزارشان نرسانید و بر آنان سخت نگیرید

منبع: همسر مومن من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۰
افسر ولایی مهدی(عج)

بانوی خانه که نباشد!

حینی که از آشپزخانه بیرون می‌زنی چفت و بست شلوارت را باز می‌کنی. به اتاق که می‌رسی شلوارت می‌افتد. مثل یک تله، میان اتاق رهایش می‌کنی. شلوار راحتی‌ات همانجاست به پا می‌کشی. پیراهنت را روی دستگیره در حلق آویز می‌کنی و جورابها را به هم گره می‌زنی. پرتابشان می‌کنی. غلت می‌خورند می‌روند زیر میز تلویزیون پناه می‌گیرند. منتظری کسی سرت غر بزند: ننداز اونجا بزار تو ماشین لباسشویی. لباستو آویزون چوب رختی کن خب. شلوارتو تله نکن وسط اتاق. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۳۴
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

آسایش با آرایش!

همه تازه عروسا چند سال اول زندگیشون( تا زمانی که مامان نشدن)معمولا تو خونه برا شوهراشون ترگل ورگل میچرخن تیپ میزنن آرایش میکنن و جذابن!ما هم مث همه تازه عروسا این سنت پسندیده رو احیا کردیم چرا؟چون همسری ما اوایل عقد بهمون گفته بود مدیونی اگه تو عروسی ها زیباتر از آنچه باشی که در منزل منی! ....اما کم کم خسته شدم از اینکه هی هر روز باید آرایش میکردم.مخصوصا اینکه برای نماز مغرب میرفتم مسجد و باید آرایش یک ساعت قبلم رو پاک میکردم....

مکالمه من و همسری بعد چند روز عدم آرایش و 1 روز عدم ست بودن لباس!

همسری(با لحن بامزه): جانم تیپ زده! لباساشو !

من:

همسری:تو چرا اصلا !! به خودت نمیرسی؟چرا آرایش نمیکنی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۸
افسر ولایی مهدی(عج)