خاطره 22 (فراخوان 1 = 1 + 1 ) / آب را گل نکنیم!
پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ
هوالمحبوب
آب را گل نکنیم!
وقتی تشنشه و حالشو نداره بره برا خودش آب بیاره بهم میگه: "خیلی تشنمه و میخوام با دستای تو آب بخورم..."وقتایی هم که دلش میوه میخواد صدام میکنه و میگه: " شما که دستت نمک داره چندتا میوه برایم پوست میکنی تا با نمک دستت بخورم؟"
وقتی اینقدر با محبت خواستههاشو بهم میگه. منم زورکی نمیرم براش آب بیارم با عشق میرم آشپزخونه و با نوای دل براش یه لیوان آب میریزم...
لیوانو میدم دستشو بهش میگم: گوارای وجودت عزیزم!
شاید عشق یعنی همین! اون آب بطلبه و من براش آب بیارم! اون با آب خوردن عاشقتر شه و من با آب دادن.
پ ن: این خاطره من رو برد به دوران عاشقی امام خمینی(ره) و همسر ایشون. هروقت امام تشنه شون میشد و خودشون نمی تونستند برن آب بخورن، رو به همسرشون میگفتن "تشنم شده" ! ؛ یعنی بصورت مستقیم به همسرشون نمیگفتن آب برام بیارین؛ اینم درسی از زندگی پربرکت ایشون.
آب را گل نکنیم!
وقتی تشنشه و حالشو نداره بره برا خودش آب بیاره بهم میگه: "خیلی تشنمه و میخوام با دستای تو آب بخورم..."وقتایی هم که دلش میوه میخواد صدام میکنه و میگه: " شما که دستت نمک داره چندتا میوه برایم پوست میکنی تا با نمک دستت بخورم؟"
وقتی اینقدر با محبت خواستههاشو بهم میگه. منم زورکی نمیرم براش آب بیارم با عشق میرم آشپزخونه و با نوای دل براش یه لیوان آب میریزم...
لیوانو میدم دستشو بهش میگم: گوارای وجودت عزیزم!
شاید عشق یعنی همین! اون آب بطلبه و من براش آب بیارم! اون با آب خوردن عاشقتر شه و من با آب دادن.
به شیرین زبانی و لطف و خوشی توانی که فیلی زمویی کشی
_______________پ ن: این خاطره من رو برد به دوران عاشقی امام خمینی(ره) و همسر ایشون. هروقت امام تشنه شون میشد و خودشون نمی تونستند برن آب بخورن، رو به همسرشون میگفتن "تشنم شده" ! ؛ یعنی بصورت مستقیم به همسرشون نمیگفتن آب برام بیارین؛ اینم درسی از زندگی پربرکت ایشون.