یه وقتایی گیر می دم به محمدحسین که از من انتقاد کن یا من چی کار کنم که تو بیشتر خوشحال
شی یا تو دوست داری من چه رفتارها و برخوردهایی داشته باشم؟!!!
آخه وقتی عقد کردیم من فکر می کردم یه مرد خیلی باید به زنش گیر بده و سر هر کاری"من راضی
نیستم فلان کارو بکنی..." راه بندازه اما محمدحسین اصلاً اینجوری نیست و هر وقت هم که ازش سوال
کردم گفته که تو خودت اونقدر فهمیده هستی که بدونی چه کاری درسته و چه کاری غلط. من نمی خوام
شما رو محدود کنم.حتی سر نامزدیمون یا مهمونی هایی که خونه ی دوستام می رم اون اوایل بهش
گفتم اگه شما راضی نباشیدمن با هیچ کس عکس نمیندازم(قابل توجه که من کلاً از مردایی که گیر می
دادن خییییییلی خوشم میومد و در اصل می خواستم حرف بذارم تو دهنش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
)
که محمدحسین گفت شما خودتون انقدر فهمیده هستید که بدونید کی قابل اعتماده و کی نیست.من
این رو می ذارم به عهده ی تشخیص خودتون.
من:
به خاطر همین که همیشه میگه تو همون طوری که هستی عالی ای،من نمی فهمم که برای بهتر شدن
زندگیمون چی کار کنم بهتره؟.تا اینکه یه بار به ذهنم رسید ازش سوال کنم من چقدر با اون همسر ایده
آلی که تو دوران مجردی در نظرش بود فاصله دارم تا بتونم تا اونجایی که ممکنه خودم رو به ایده آلش
نزدیک کنم وقتی پرسیدم بهم گفت:
-من الان یادم نیست که ایده آلم چی بود.
اما وقتی خیییییییییییییییییییییییییلی اصرار کردم گفت:
-ببین!آدم قبل از ازدواج باید به ایده آلش فکر کنه اما بعد از ازدواج به همسرش.

این جمه رو باید طلا گرفت و رو در و دیوار حک کرد تا همه حواسشون باشه بعد از ازدواج مقایسه تعطیل!
خدایا شکرت به خاطر همسر مومن و فهمیده ای که بهم دادی....
الحمدلله...
منبع: همسر مومن من