بسم الله الرحمن الرحیم
نمی دونم شما به تفال زدن به قرآن اعتقاد دارید یا نه؟البته به نظرم بحث اعتقاد نیستا بحث دله.
من خیلی اوقات جوابای عجیب و غریب گرفتم.مثلا یادمه اولین کسی که به طور علنی و جد در خواست
خواستگاری داد من سوم دبیرستان بودم.مامانم خیلی نگران و آشفته شد.یادمه شب سر نماز بود رو سجاده ش
نشسته بود داشت ذکر می گفت من رفتم پیشش بهش گفتم مامان!حالا طوری نشده که!نگران نباش.
بعد نمی دونم چی شد که گفتم :من یه شوهر می خوام مثل حضرت علی(ع).
اونوقت خیلی جدی با مامانم دوتایی شروع کردیم به دعا کردن و سفارش دادن به خدا.
که یکی باشه اخلاق محمدی داشته باشه،غیرت علوی داشته باشه،جمال یوسفی داشته باشه و .....
(یعنی الان که دارم مینویسم تو کف توکل و اعتماد به نفس خودمونم!!!!!!!!!)
بعد مامانم قرآن رو باز کرد:
قَالَ قَدْ أُجِیبَت دَّعْوَتُکمَا فَاستَقِیمَا وَ لا تَتَّبِعَانِّ سبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ
فرمود:دعای شما دو تن برآورده شد پس استقامت به خرج دهید و از راه کسانی که نمی دانند پیروی نکنید
...........
یادمه اولین باری که خواستگار راه دادیم یه کم بعد کنکور دادنم و اونم تو رودرواسی بود چون من اصلاً شرایط اولیه
اون آقا رو نپسندیده بودم اما چون مثل اینکه بنده ی خدا کلی صبر کرده بود تا کنکور من تموم شه مامانم روش
نشد بگه نیان!