بعضی وقتها پیش میاد که همسران ( زن و شوهر ) سر موضوعی با هم بحث می کنن. حالا سر هر چیزی (ما هم یکیش ...)
یا خانم آدم یه کاری می کنه که آدم کفری می شه ... ( البته فکر کنم ما مردها حرص درآر تریم )
به هر حال یه بحثی و بگو مگویی ... ناراحتی ای ... و بعدش
اون تو این اتاق ... منم تو یه اتاق دیگه ...
حالا نه من بابا و مامانم تو شهرمونن نه خانمم ... بنابراین نمی تونیم بریم خونه مامانمون اینا ... !
خونه ساکت ... فضا سنگین ... اعصاب دوتامونم خورد که چرا باید کار به اینجا بکشه.
همسرم ...
کسی که باید آرامش خونه رو فراهم کنه الآن دیگه خودش آرامش نداره
راستی اون دیگه الآن کسی رو نداره بهش پناه ببره که ناراحتیشو بهش بگه به کی بگه ؟!
به دیوار ؟ به گل نرگس و گل رز تو حیاط؟ پس من اینجا چیکاره ام ؟!
این فکر شرمندم می کنه ... یه ترفندیه برای نرم کردن خودم. اغلب هم جواب می ده.
بسه دیگه ... بسه ... بشکون اون غرور مسخره رو .
.
.
.
و دوباره روز از نو ...
صفا و صمیمیت ... مهربانی و محبت ...
گذشت ، برای رسیدن به یه چیز زیبا به نام آرامش ، زندگی رو خیـــــلی زیبا می کنه ...
______
منبع: ساختمان همسران