خاطره 73 (فراخوان 1 = 1 + 1) / چشم هایت بال و پرم را بسته!

اولین بار که به صورتش خیره شدم سر سفره ی عقد بود. وقتی داشتم انگشتر فیروزه را دستش میکردم. نذر کرده بودم قبل از ازدواج به هیچ کدام از خواستگارهایم نگاه نکنم تا خدا خودش یکی را برایم پسند کند.
و حالا او شده بود جواب مناجات های من.
درست مانند رویاهای کودکی و تخیلات نوجوانی ام بود ،با چشمانی درشت، مهربان و مشکی.❤

هر عیدی که می رسید سریع خبرم می کرد تا برویم النگویی، انگشتری یا زیوری بخریم، و من هربار این جواب را داشتم:
«بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشم هایت به قدر کافی بال و پرم را بسته.»
و او هر بار میخندید و مجنونم میکرد و میگفت: «اگر جز این میگفتی مایه ی حیرتم بود.»

شال و کلاهی که برای «مدافعان حرم» بافته شد!

شال و کلاهی که برای «مدافعان حرم» بافته شد
شال و کلاهی که یک مادر بیمار به عشق حضرت زینب سلام الله علیها بافته برای مدافعان حرم
گروه فضای مجازی مشرق - تصویر زیر که در اینستاگرام منتشر شده است حکایت مادر بیماری است که برای مدافعان حرم مشغول به بافتن شال و کلاه و لباس های گرم شده است.