حینی که از آشپزخانه بیرون میزنی چفت و بست شلوارت را باز میکنی. به اتاق که میرسی شلوارت میافتد. مثل یک تله، میان اتاق رهایش میکنی. شلوار راحتیات همانجاست به پا میکشی. پیراهنت را روی دستگیره در حلق آویز میکنی و جورابها را به هم گره میزنی. پرتابشان میکنی. غلت میخورند میروند زیر میز تلویزیون پناه میگیرند. منتظری کسی سرت غر بزند: ننداز اونجا بزار تو ماشین لباسشویی. لباستو آویزون چوب رختی کن خب. شلوارتو تله نکن وسط اتاق. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.