عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم رب المحبوب

تصدقت شوم...

زمان: فروردین 1312/ذى القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.
مخاطب: ثقفى، خدیجه (1).

تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتى باشد می‌‏گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ (2) حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۱
افسر ولایی مهدی(عج)

مرد و زن نشسته اند دورِ سفره؛

مرد قاشقش را زودتر فرو می برد توی کاسه سوپ و زودتر می چشد طعم غذا را

و زودتر می فهمد که دستپخت همسرش بی نمک است

و اما زن چشم دوخته به او  تا مُهر تایید آشپزی اش را از چشم های مردش بخواند

و مرد که قاعده را خوب بلد است، لبخندی می زند و می گوید: " چقدر تشنه ام! "

زن بی معطلی بلند می شود و برای رساندن لیوانی آب به آشپزخانه می رود

سوراخ های نمکدان سر سفره بسته است و به زحمت باز می شوند

و تا رسیدن آب فقط به اندازه پاشیدن نمک توی کاسه زن فرصت هست برای مرد...

مرد تشکر می کند صدایش را صاف می کند

و میگوید: " میدونستی کتاب های آشپزی رو باید از روی دستای تو بنویسن؟ "

و سوپ بی نمکش را می خورد؛ با لبخند!

و این زن خوشبخت، کسی نیست جز همسر امام خمینی(ره)


منبع: دریچه انتظار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۱۱
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دونم شما به تفال زدن به قرآن اعتقاد دارید یا نه؟البته به نظرم بحث اعتقاد نیستا بحث دله.

من خیلی اوقات جوابای عجیب و غریب گرفتم.مثلا یادمه اولین کسی که به طور علنی و جد در خواست

خواستگاری داد من سوم دبیرستان بودم.مامانم خیلی نگران و آشفته شد.یادمه شب سر نماز بود رو سجاده ش

نشسته بود  داشت ذکر می گفت من رفتم پیشش بهش گفتم مامان!حالا طوری نشده که!نگران نباش.

بعد نمی دونم چی شد که گفتم :من یه شوهر می خوام مثل حضرت علی(ع).

اونوقت خیلی جدی با مامانم دوتایی شروع کردیم به دعا کردن و سفارش دادن به خدا.

که یکی باشه اخلاق محمدی داشته باشه،غیرت علوی داشته باشه،جمال یوسفی داشته باشه و .....

(یعنی الان که دارم مینویسم تو کف توکل و اعتماد به نفس خودمونم!!!!!!!!!)

بعد مامانم قرآن رو باز کرد:

 قَالَ قَدْ أُجِیبَت دَّعْوَتُکمَا فَاستَقِیمَا وَ لا تَتَّبِعَانّ‏ِ سبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ

فرمود:دعای شما دو تن برآورده شد پس استقامت به خرج دهید و از راه کسانی که نمی دانند پیروی نکنید

 ...........

یادمه اولین باری که خواستگار راه دادیم یه کم بعد کنکور دادنم و اونم تو رودرواسی بود چون من اصلاً شرایط اولیه

اون آقا رو نپسندیده بودم اما چون مثل اینکه بنده ی خدا کلی صبر کرده بود تا کنکور من تموم شه مامانم روش

نشد بگه نیان!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۵
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

شرایط سخت
به خاطر کار حسین از ارومیه رفتیم سیرجان. شرایط برام خیلی سخت بود.از یه طرف آب و هوا غیر قابل تحمل بود و از طرفی زندگی با صاحب خونه ی بداخلاق. یه روز دیگه طاقتم طاق شد و گفتم:" زندگی تو این شرایط خیلی برام سخت شده".
حسین هم سریع رفت یه خونه با موقعیت بهتر اجاره کرد.
دو ماه از رفتنمون به خونه دوم گذشته بود که فهمیدم اجاره ای که واسه این خونه می ده از حقوق ماهیانه اش بیشتره.
بهش گفتم:" خواهش می کنم بریم یه خونه دیگه.نمی خوام بیشتر از این اذیت بشی".
گفت:" نمی خوام همسری که تموم قوم و خویشش رو ول کرده و به خاطر من به یه زندگی ساده تن داده و از شهر خودش دور شده رو، ناراحت ببینم".
« خاطره ای از شهید حسین تاجیک/همسفر شقایق،ص276 »

__________________________

مرتبط نوشتـ:
اگر در جامعه ای خانواده مستحکم شد و زن و شوهر حقوق یکدیگر را رعایت کردند و با هم اخلاق خوش داشته و سازگاری نمودند و با همکاری هم مشکلات را برطرف نموده و فرزندان را تربیت کردند، جامعه ای که اینطور خانواهد ها را داشته باشد به صلاح خواهد رسید و نجات پیدا خواهد کرد. مقام معظم رهبری(مدظله العالی)
مطلع عشق،ص23و24

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۸
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم رب العشق

عشقی که سر نداشت!

ما اصلاً مراسم نداشتیم. من بودم و ابراهیم و خانواده‌هامان. یک حلقه خریدیم به هزار تومان. ابراهیم هم یک انگشتر عقیق گرفت به قیمت صد و پنجاه تومان صبح روزی که مهدی می‌خواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بی‌قرار است. مادرش اصرار کرد بگویم بچه‌ دارد به دنیا می‌آید. گفتم: نه. ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید نگران برگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۵
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

خیلی از روزا محمد زودتر از من از خواب بیدار میشه میره یه لیوان بزرگ برام آب پرتقال می گیره بعد

میاد بالای سرم صدام میکنه و توی همون رختخواب من یک آب پرتقال بهشتی می خورم!!!

حالا چرا بهشتی؟

موقعی که خانواده این قضیه رو فهمیدند برادرم بهم گفت:رها!احیاناً شما تو بهشت زندگی نمی کنی؟!

.

.

.

همسرم!با تمام وجود ازت سپاسگزارم که هستی تا بهشت زندگی من باشی.و بیشتر عاشقت میشوم

وقتی می بینم فرزند خلف پدرت هستی:

حضرت علی(ع):

زنان نزد مردان امانت هستند.آزارشان نرسانید و بر آنان سخت نگیرید

منبع: همسر مومن من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۰
افسر ولایی مهدی(عج)

بانوی خانه که نباشد!

حینی که از آشپزخانه بیرون می‌زنی چفت و بست شلوارت را باز می‌کنی. به اتاق که می‌رسی شلوارت می‌افتد. مثل یک تله، میان اتاق رهایش می‌کنی. شلوار راحتی‌ات همانجاست به پا می‌کشی. پیراهنت را روی دستگیره در حلق آویز می‌کنی و جورابها را به هم گره می‌زنی. پرتابشان می‌کنی. غلت می‌خورند می‌روند زیر میز تلویزیون پناه می‌گیرند. منتظری کسی سرت غر بزند: ننداز اونجا بزار تو ماشین لباسشویی. لباستو آویزون چوب رختی کن خب. شلوارتو تله نکن وسط اتاق. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۳۴
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

آسایش با آرایش!

همه تازه عروسا چند سال اول زندگیشون( تا زمانی که مامان نشدن)معمولا تو خونه برا شوهراشون ترگل ورگل میچرخن تیپ میزنن آرایش میکنن و جذابن!ما هم مث همه تازه عروسا این سنت پسندیده رو احیا کردیم چرا؟چون همسری ما اوایل عقد بهمون گفته بود مدیونی اگه تو عروسی ها زیباتر از آنچه باشی که در منزل منی! ....اما کم کم خسته شدم از اینکه هی هر روز باید آرایش میکردم.مخصوصا اینکه برای نماز مغرب میرفتم مسجد و باید آرایش یک ساعت قبلم رو پاک میکردم....

مکالمه من و همسری بعد چند روز عدم آرایش و 1 روز عدم ست بودن لباس!

همسری(با لحن بامزه): جانم تیپ زده! لباساشو !

من:

همسری:تو چرا اصلا !! به خودت نمیرسی؟چرا آرایش نمیکنی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۸
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم
پانتومیم عاشقانه
داخل آشپزخانه مشغول تهیه تدارکات شام هستم.با صدای دو کفش که از پشت درها می آید وجودم سراسر آرامش میشود.عینکم را از چشمانم برمیدارم تا آرایش چشمم بیشتر خودش را برای میهمان عزیزم نمایش دهد و به سمت در حرکت می کنم.               

درب خانه باز میشود.پلاستیک به دست عین آدم آهنی با دست و پاهای باز و کشان کشان خود را به کنار بخاری می رساند.پلاستیک را مخفیانه از دید من قایم می کند و در پشت بخاری می گذارد.سریع میروم کنارش دستانش یخ یخ است.چند بار بگویم زمستان موتور ممنوع!به زور دستانش را در جیب شلوارم میگذارم و دو دستم را هم آغوش دستانش میکنم تا سریع تر گرم شود.چشمانش برق خاصی دارد و  این یعنی شیطنت یا سورپرایزی در راه است.دیگر نگاهش را میشناسم....دلم برایش می سوزد قبل از آنکه رعدی به پا کنم و پلاستیک را بدزدم و در خانه هوار هوار راه بیندازم.برایش آب جوش عسل میاورم که هم افطار کرده باشد و هم سریعتر گرمش شود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۱۹
افسر ولایی مهدی(عج)

به نام خدا

شاید برای شما هم پیش آمده باشه که یه وقتایی تو روابطتون با یک سری آدم ها کم بیارین. و این جمله دوست نداشتنی (آخه من چیکار کنم با اینا؟) ورد زبونتون بشه. وقتی خوبی میکنی و بدی می بینی، خوش قلبی و سوء ظن می بینی، مهربونی میکنی و کینه می بینی. یا حتی در موارد خیلی ساده تر وقتی کاری به کار کسی نداری و داری زندگی آروم خودت رو میکنی اما همه به کار زندگیت کار دارن و آرامشت رو به بازی گرفتن. وقتی تو زمینه هایی که حقته، می بخشی و طلبکار نمیشی و در کمال تعجب بعدا می بینی بدهکار شدی...

خب، متاسفانه مصداق بیشتر گزاره های بالا تو زندگی های ما خانواده همسرمون هستن. تا یه جاهایی میشه تلاش کرد، حرف زد، رفع سوء تفاهم کرد، بخشید، محبت کرد، بی اعتنایی کرد... ولی یک جاهایی کاری از دست آدم برنمیاد. یعنی چقدر تلاش کنی خوبی خودت رو ثابت کنی، یا چقدر نادید بگیری، یا چقدر غر بزنی به همسرت...

اینطور وقتا باید چکار کرد؟

یک بار که من خیلی دلم از خانواده همسرم گرفته بود و کلافه شدم بودم از یک سری توقعا و ناراحتی ها و مدام داشتم تمام پستای (در ارتباط با خانواده همسر) همسر بهشتی رو با خودم مرور می کردم و هی تلقین می کردم از راهکارای فرشته ایت استفاده کن! حلش کن! تو میتونی! اما اثر نداشت و واقعا از نظر روحی خسته بودم یک خواهرانه شیرین به دادم رسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۵۶
افسر ولایی مهدی(عج)

می سوزد.به شدت میسوزد.بوی سوختن پوستِ روی آتش در انباری کوچکِ خانه مان پخش می شود.انگشتم را باهمان کثیفی و سیاهی در دهانم فرو می برم تا بزاقش آبکی باشد برای ساکن کردن دردش.آرام نمی گیرد.اشکم را در می آورد.دخترک نازک نارنجیِ خانه پدر همان که به روی کوچکترین چروک روی پوستش حساس بود حالا دستانش قدری از خودش پیرتر نشان می دهد!نگاهی به ساخته های دستی ام میکنم،برای صدمین بار تعدادشان را می شمارم و قیمتش را تخمین می زنم;"الحمدلالله".با همان دستِ سوخته بدون آنکه حواسم به سیاهی انگشتانم باشد قطره های نمکی روی گونه هایم را پاک می کنم،حالا صورتم نیز سیاه شده است مثل مبارک عید نوروز!خنده ام میگیرد.

با لبخند وسایل کارم را جمع و جور می کنم.وارد آشپزخانه می شوم و با ریکا میفتم به جان تیرگی دستانم سپس لوازم سفر روز آتی را آماده می کنم و غرق در افکار می شوم چقدر خدا مرا دوست دارد که رزقی برایم مقدر کرد تا در این سفر نیز دستم خالی نباشد حتی به اندک مقدار.صدایی از پشت در رشته افکارم را می دزدد...تق تق تق...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۴۸
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم رب العشق

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد...

دبیرستان که بودم یک معلم دینی داشتم که یه جورایی خودش عامل انحراف بچه ها بود و اعتقادات عجیب و غریبی داشت. روز ولنتاینِ اون سال، وقتی اومد سر کلاس بعد از تبریکاتی که حواله مون کرد، گفت حتما همه تون کادوهاتون رو آماده کردید دیگه . چند نفرمون با حالت اعتراض گفتیم ما دوست پسر نداریم و این حرفا هم مناسب کلاس دینی نیست. اون بنده خدا با یک حالت دلسوزانه گفت: بالاخره جو خانواده ها فرق می کنه دیگه، بعضی خانواده ها خیلی سختگیری میکنند، می دونم که شما هم دوست دارید که دوست پسر داشته باشید و این حس طبیعیه، بالاخره آدم به جنس مخالف کشش داره و این که شما دوست پسر ندارید طبیعی نیست!!!

خلاصه خانم معلم ما کلی به خاطر تنهایی ما غصه خورد و هر چی هم گفتیم ما علاقه ای به این کار نداریم گفت الان بچه هستید و حالیتون نیست و ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۰۱
افسر ولایی مهدی(عج)
هوالمحبوب

آب را گل نکنیم!
وقتی تشنشه و حالشو نداره بره برا خودش آب بیاره بهم میگه: "خیلی تشنمه و می‌خوام با دستای تو آب بخورم..."وقتایی هم که دلش میوه می‌خواد صدام می‌کنه و میگه: " شما که دستت نمک داره چندتا میوه برایم پوست می‌کنی تا با نمک دستت بخورم؟"
وقتی اینقدر با محبت خواسته‌هاشو بهم میگه. منم زورکی نمیرم براش آب بیارم با عشق میرم آشپزخونه و با نوای دل براش یه لیوان آب میریزم...

لیوانو میدم دستشو بهش میگم: گوارای وجودت عزیزم!

شاید عشق یعنی همین! اون آب بطلبه و من براش آب بیارم! اون با آب خوردن عاشقتر شه و من با آب دادن.

 

          به شیرین زبانی و لطف و خوشی          توانی که فیلی زمویی کشی

_______________
پ ن: این خاطره من رو برد به دوران عاشقی امام خمینی(ره) و همسر ایشون. هروقت امام تشنه شون میشد و خودشون نمی تونستند برن آب بخورن، رو به همسرشون میگفتن "تشنم شده" ! ؛ یعنی بصورت مستقیم به همسرشون نمیگفتن آب برام بیارین؛ اینم درسی از زندگی پربرکت ایشون.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۴۵
افسر ولایی مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم

معجزه محبت

 آیا می‌خواهید بوی محبت در خانه‌تان بپیچد؟

 آیا می‌خواهید شوهرتان در عرض چند روز عاشق شما شود؟

 آیا می‌خواهید رفتار شوهرتان با شما عوض شود؟

 آیا می‌خواهید پاسخ شوهرتان به بیشتر خواسته‌های شما مثبت باشد؟


کیمیای جدید محبت کشف شد!

کاملا تجربه شده! استاندارد و با گارانتی معتبر!

برای دریافت دستورالعمل به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۴
افسر ولایی مهدی(عج)

باران گل

هوالمحبوب

هر دفعه که از در میاد تو، دستشو پشتش می‌گیره و بهم میگه: "عزیزم! چشمهاتو ببند"

با لبخند چشمهامو می‌بندم و چند ثانیه بعد...

.

.

لطافت گلهای بهاری پوست صورتمو نوازش میده!

و امروز...

سر سجاده‌ام نشسته بودم و قرآن می‌خواندم که او پشت سرم ایستاد و برای هزارمین بار گلش را گل باران کرد.


تو دوران نامزدی، میزان ابراز علاقه‌ی زبانی همسرم بهم خیلی زیاد بود. اما بعد از عروسی خیلی کمتر شد. بعدا فهمیدم که اکثر آقایون اینطورین. علتش هم اینه که قبل از عقد برای ابراز علاقه‌ راهی بجز گفتن "دوستت دارم" ندارن! اما الان تو خونه خودشون بوسه‌های وقت و بی‌وقت دارن! آرامشی دارن که بدون گفتن "دوستت دارم" هم براش لبخند میزنن و آرومشون می‌کنه.مردانگی‌ و فداکاری‌هایی دارن که چیزی بالاتر از محبت زبانیه.

منبع: هفته نامه متاهلین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۷
افسر ولایی مهدی(عج)