عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

من متولد 1359 صادره از تهران...

در جواب این سوال که چی شد چادری شدم باید بگم خیلی طول کشید ....متاسفانه....

از کودکی به همراه مادرم به مجالس محرم و روضه و زیارتگاهها میرفتم و ناخوداگاه لذت میبردم این مجالس و اماکن متبرک که نام اهل بیت بر آنها بود بهم آرامش عجیبی میدادن! اهل بیت رو دوست داشتم، دعا میکرد، با خدا حرف میزدم و خوابهای عجیبی میدیدم.... اما حجاب در خانواده ی ما معنی نداشت و به قولی نوعی بی کلاسی بود...  اگرچه در عین بی حجابی خیلی حواسم به رفتار و برخوردم بود.

با این همه از سن 13-14سالگی حس میکردم  یه چیزی کم دارم یه چیزی که به دیگران به مردهای حریص و به نگاههای آزار دهنده بگه من حواسم هست... یه چیزی که ثابت کنه من از نگاهای شما افکار شما حرکات شما عذاب میکشم....

دختری جذاب شده بودم و متعهد به مد و لباس های شیک.... اما حالم خوش نبود از خودم...

دانشگاه رو تو رشته هنر تمام  کردم و همیشه هم تو کل دوران تحصیل عاشق درس دینی وقران .... و رفتارم با نامحرمان سنگین و قاطع بود در همین روزها با همسرم که خود مقید و نماز خوان بود اشنا شدم و بعد ازدواجم به در خواست همسرم  تصمیم گرفتم که جلو نامحرم روسری سر کنم تا یه مدت ادامه داشت ولی خیلی احساس محدودیت میکردم وقتی همه اطرافیان بی حجاب بودند زیبا به نظر می آمدند و من احمقانه به خاطر عدم اعتماد به نفس، به خاطر یک عمر جور دیگر زیستن، توی رفت و آمدهای خانوادگی و دوستی و مسافرت ها... افسوس...روسری را باز از دست دادم و دوباره بی حجابی...

بعد از چند سال همسرم به یکباره ورشکست شد و سختی های زیادی متحمل شدیم. این سختیها مسیر زندگیمان رو به کلی تغییر داد...

بقیه چیزها مثل یه فیلم و معجزه شکل گرفت ولی نمیدونم کدام و کی انجام شد ... برای خلاصی از اوضاع ناگوار زندگی !! به نماز واجب، نماز مستحبی اضافه شد و به اون نماز شب و به تمام اینها حجاب روسری و....

مطالعه زندگی عرفا و تفکر در مورد خوانده ها که خیلی موثر بود...

همه از ما فاصله گرفتن!! الان میفهمم که اونم از الطاف خفی خداوند بوده....

خواب ها و حال ها ....

مشکل حل نشد !!! اما آرامشی عجیب و تسلیمی غریب و حالی که با دنیا عوضش نمیکردم بهم دست داد... حب زیاد اهل بیت... نذری دادن و... تمامش عشقم شده بود و حالا از خود همین چیزها لذت میبردم...

همان موقع بود که مطالعاتم و تحقیق بسیار بسیار زیاد در مورد حجاب من رو مصمم کرد... در همین اثنا سفر اتفاقی به عتبات برایم جور شد ...و من چادری که تهیه کرده بودم اما از ترس کنایه ها و طرد شدن جرات سر کردن رو نداشتم، با خود بردم و متبرک کردم و چادری برگشتم به لطف مولا حسین علیه السلام...

الان دوست دارم اینهمه سالی که تلف کردم و نفهمیدم  رو برای دخترم جبران کنم تا در بزرگسالی مانند من نگه ایکاش در کودکی و نوجوانی کسی بود تا آگاهانه آگاهم کنه که آرامش و لذت و عاقبت به خیری و موفقیت در نزد چه کسی و کجاست؟

و کلام آخر : جهان تابع خداوند است وبا هر ضدیتی با قوانین خود سرجنگ دارد و به سویش برای برهم ریختنش گام برمیدارد........اما!! ...اگر بندگی کلام خدا را کسی کرد جهان در مقابل او خاشع خواهد بود...

ومن الله توفیق

ارسالی از: ناهید
منبع: من و چادرم، خاطره ها

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۳۰
افسر ولایی مهدی(عج)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">