عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

سلام

من تو یک خانواده غیر مذهبی بزرگ شدم، -منظورم از غیر مذهبی ، بی بندو بار نیست اما مثلا- هیچ وقت نماز تو خانواده ما عرف نبوده و نیست، هر کی دلش بخواد میخونه و هر کی نخونه براش عار نیست

منم سرخوش روز های نوجوانی، گاهی میخوندم گاهی نه! با این حال شاید براتون جالب باشه که همیشه حجابم رو رعایت میکردم البته حجابی که از نظر خودم حجاب بود و الان که یادم میاد به خاطرش خجالت میکشم! فکر میکردم همین که جایی از بدنم دیده نشه کافیه و انواع مانتو های تنگ و کوتاه رو میپوشیدم

چادر هم تو خونواده عرف نبود و اگه مادرم هم میپوشید بخاطر بد دلی پدرم بود و خب احتمالا با من موافقید که این نمیتونه دلیل قانع کننده ای برای یک دختر نوجوان باشه

سوم دبیرستان بودم و هفده ساله! یکی از اقوام به خواستگاری ام اومد که بنا به صلاحدید پدرم ازدواج کردم.

شوهرم مرد خوب و مومنی بوده و هست. نماز میخوند و از منم می خواست که نماز بخونم..... میخوندم بدون اینکه فلسفه نماز رو بدونم...

ازم خواست چادر بپوشم.....پوشیدم بدون اینکه فلسفه چادر پوشیدن رو بدونم.....

یک جورایی هر دو برام اجباری بود و من هم به همین دلیل از نماز و چادرم لذت نمی بردم .

کار به جایی رسید که با به دنیا اومدن دخترم و دست و پا گیر بودن چادر از چادر متنفر هم شدم ! نه سال تموم چادر پوشیدم ولی ازش متنفر بودم. چون انتخاب خودم نبود. چون اجبار بود واسم.چون هیچی ازش نمی دونستم

به شوهرم گفته بودم بچه دوم که بیاد دیگه چادر رو کنار میزارم. همین کار رو هم کردم، خیلی خجالت میکشیدم اما خودم رو دلداری میدادم که کم کم عادی میشه واسم.

با به دنیا آمدن دختر دومم و دردسرهای شیرین فرشته کوچولوها یک مدت همه اش در خانه بودم و زیاد بیرون نمی رفتم. در این مدت شروع کردم به نت گردی... البته از مدتی قبلش با شوهرم سخنرانی های استاد رائفی پور رو گوش می دادیم.

تو نت خیلی سایت ها و وبلاگ ها رو رفتم ولی بهترین شون که رو من تاثیر گذاشت اول وبلاگ رضوان عزیز بود و بعدشم وبلاگ شما..... خیلی سخنرانی گوش دادم....مخصوصا سخنرانی های استاد پناهیان .....اصلا نگاهم به زندگی عوض شد از خودم خجالت کشیدم که این همه مدت سرم رو مثل کبک کرده بودم زیر برف و اصلا راجع به این قضیه تحقیق نکرده بودم آخه دیدم بدون فکر بدون تحقیق بدون دانستن دچار احساس شده بودم و قضاوت کرده بودم و حکم را هم اجرا کرده بودم و به طبع این احساسات در اثر تبلیغاتی بود که دور و برمون به عقایدمون هجوم میاره ومتاسفانه خیلی هامون رو با خودش همراه میکنه

هرچه بیشتر فهمیدم بیشتر برای چادر دلتنگ شدم آخرش چند روز قبل عید امسال رفتم و برا خودم چادر خریدم دوباره این تاج بندگی رو روی سرم گذاشتم....برا دخترم هم چادر خریدم ولی هیچ وقت بهش اجبار نمی کنم بپوشه میدونم با این همه زیبایی کار به اجبار نمیکشه

نمیدونم چادر رو چطور توصیف کنم خیلی توصیف ها در موردش شده؛ یکی میگه مثل سپره در برابر تیر نگاه نامحرم، یکی میگه مثل صدفیه که مروارید رو حفظ میکنه و... همه شونم درسته ولی من فقط و فقط به احترام و به عشق چادر خاکی مادرم فاطمه زهرا سلام الله علیها چادر سرم میکنم.

راستی اینم بگم که این تحقیق ها و نت گردی ها و گوش دادن سخنرانی ها روی شوهرم هم خیلی تاثیر گذاشته، ایمانش خیلی قوی تر از قبل شده و او هم پرده ای از حیا روی دلش و نگاهش کشیده!

نمی دونید چقدر زیر سایه ی شناخت بهترمون از دین زندگی مون زیبا شده...

چادر برام یک نماده یک نشونه ی ظاهری از تغییرات باطنی، توی دلم غوغاست. عشق نماز و دعا و زیارت ائمه توی دلم پر میکشه. زیارت کربلا و خانه کعبه و از همه مهمتر رضایت خدا و بندگی درگاهش تو لحظه لحظه ی زندگی

چه طور می تونم توصیف کنم سلامی که هر روز بعد از نمازهایم به امام زمانم میدم مثل شربت شیرین سیرابم میکنه!

وقتی دختر یک سال و نیمه ام تسبیح تو دستش میگیره و با هر دونه اش الله میگه دنیا مال من میشه، وقتی دختر هفت ساله ام با من نماز جمعه میاد احساس غرور میکنم......

واسم دعا کنید بتونم دو تا دختر هامو یاور پسندیده ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بار بیارم.  دعا کنید دختر هام مثل من نباشن که تو سن بیست و هشت سالگی تازه فهمیدم تو دنیا چه خبره و این همه سال رو به خاطر بی خبری و بی اطلاعی خودم از دست دادم......دعا کنید انقدر ایمانم قوی بشه که تو هر کاری فقط خدا رو ببینم و بندگی اش رو  ......

برام دعا کنید حالا که تو حوزه علمیه قبول شدم بتونم درسم رو خوب بخونم و از اون به نحو احسن برای تربیت خودم و دخترام استفاده کنم

مامان دو فرشته
_
منبع: من و چادرم، خاطره ها

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۲
افسر ولایی مهدی(عج)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">