عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

السلام علیک یا حسین ابن علی(علیه السلام)

تازه فارغ التحصیل شده بودم و دنبال کار میگشتم... ؛

این روزنامه اون روزنامه تا یه کار خوب پیدا کردم، شماره رو برداشتم؛ زنگ زدم! یه خانومی گوشی رو برداشت؛ گفتم که واسه کار زنگ زدم؛ خیلی تحویلم گرفت و یه سری اطلاعات عمومی ازم گرفت و معدلم رو پرسید و چون معدلم خوب بود خیلی دیگه تحویل گرفت... خلاصه گفت فردا فلان ساعت بیا دفتر که فرم پر کنی...

فرداش رفتم به آدرسی که داده بود؛ یه دفتر خوب تو یه جای خوبتر... ؛

به محض اینکه رفتم تو، بدون اینکه خودم رو معرفی کنم، گفت بفرمایید؟ چه امری داشتید؟! گفتم واسه کار اومدم! دیدم خیلی با بی تفاوتی داره جوابم رو میده و از اون همه تحویل گرفتنایی که دیروز داشت خبری نبود...

گفتم لابد نمیشناسه؛ بهش گفتم من همون خانومیم که دیروز باهاتون تلفنی حرف زدم ... خانوم... فامیلیمو بهش گفتم؛ تا اینو گفتم دیدم سرش رو بالاخره بالا گرفت و تو صورتم نگاه کرد با یه حالتی برگشت بهم گفت فکر نمیکردم این قیافه ای باشی!

پیش خودم گفتم مگه قیافم چطوره؟! یه نگاهی به خودم کردم، یه نگاهی به اطراف!

تازه فهمیدم قضیه چیه؛ دور وبرم همه دخترای با آرایش فجیع و موهای بیرون ریخته ی رنگی؛

منم که با یه #چادر سیاه کاملا متمایز از بقیه...

برگشت بهم گفت من اگه جای شما بودم فرم رو پر نمیکردم... گفت حقوقش کمه... گفتم دیروز که چیز دیگه میگفتی؟!

گفت اون فقط در حد یه پیشنهاد بود... فهمیدم که داره بهانه میاره!

منم که کلا با این اوصاف قید این کار رو زده بودم و چون اصولا آدمی هستم که در این شرایط میدون رو خالی نمیکنم و کم نمیارم، گفتم ببینم این بهانه جویی رو تا کی ادامه میدن!

خیلی خونسرد گفتم عیب نداره با حقوقش میسازم؛ فکر نمیکرد قبول کنم؛ یه خورده وایستاد! یه چیزی میخواست بگه که جا بزنم؛

گفت تو هم باید مث ما موهات رو رنگ کنی! یه خورده نگاش کردم گفتم باشه مشکلی نیست؛ قیافش دیدنی بود با یه لحن تندتری گفت ببین باید مث ما آرایش کنی و تیپت اینچوری باشه؛ منم دیگه نمیتونستم حرف نزنم برگشتم گفتم عزیز من از همون اول میگفتی از #حجابت بدم میاد دیگه این بهونه ها واسه چی بودن؟!

در ضمن اگه میگفتی ماهی یه ملیون هم حقوقشه بدون این چیزایی که هویت منه، قبول نمیکردم... ؛

من دینم و  #حجابم رو با این چیزها عوض نمیکنم...

منبع: حریم آسمانی

___________________

تایید نوشتـ : اوایل عقدمون با خانمم برای کار رفتیم تو یه شرکتی؛ و دقیقا همچین اتفاقی رخ داد؛ بنده و خانمم هم به خودمون و عقایدمون افتخار کردیم و با غرور اونجا رو ترک کردیم... و از اون به بعد هم خدا دست بنده رو گرفت و جاهای خیلی مهمی کار کردم و الان هم در آستان قدس رضوی فعالیت میکنم و به حزب اللهی بودنم افتخار میکنم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">