عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

وبلاگ رسمی کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی : @asheghaneh_halal

عاشقانه های حلال

بسم رب المحبوب؛
آدرس کانال و پیج های ما در تلگرام:

عاشقانہ هاے حلال:

tel & insta: @asheghaneh_halal

خادم مجازے:

tel & insta: @khadem_majazi

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ مرداد ۹۶، ۱۹:۱۰ - فاطمه
    واقعا
نویسندگان

خاطره 26 (فراخوان 1 = 1 + 1 ) / پانتومیم عاشقانه

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
پانتومیم عاشقانه
داخل آشپزخانه مشغول تهیه تدارکات شام هستم.با صدای دو کفش که از پشت درها می آید وجودم سراسر آرامش میشود.عینکم را از چشمانم برمیدارم تا آرایش چشمم بیشتر خودش را برای میهمان عزیزم نمایش دهد و به سمت در حرکت می کنم.               

درب خانه باز میشود.پلاستیک به دست عین آدم آهنی با دست و پاهای باز و کشان کشان خود را به کنار بخاری می رساند.پلاستیک را مخفیانه از دید من قایم می کند و در پشت بخاری می گذارد.سریع میروم کنارش دستانش یخ یخ است.چند بار بگویم زمستان موتور ممنوع!به زور دستانش را در جیب شلوارم میگذارم و دو دستم را هم آغوش دستانش میکنم تا سریع تر گرم شود.چشمانش برق خاصی دارد و  این یعنی شیطنت یا سورپرایزی در راه است.دیگر نگاهش را میشناسم....دلم برایش می سوزد قبل از آنکه رعدی به پا کنم و پلاستیک را بدزدم و در خانه هوار هوار راه بیندازم.برایش آب جوش عسل میاورم که هم افطار کرده باشد و هم سریعتر گرمش شود...

دقیقه ای بعد دوباره دستانم لیز میخورند به سمت دستانش.خوب گرم شده است حالا گرمتر از دستان من.مانند جرقه به سمت پلاستیک پشت بخاری میجهم و فرار می کنم...صدای جیغ جفتمان گوش خودمان را هم کر میکند.نمیدانم همسایه بغلی دیوار مشترکمان روزه سکوت گرفته که تا الان لام تا کام اعتراضی نکرده یا درکش بالاست.                 

نفس زنان بدون توجه به محتویات پلاستیک آن را به یکباره برمیگردانم که درجا خشکم میزند.شکلات تخته ای! ظرف اندازه گیری!شکلکهای ماسوره ای-وانیل کیلوئی!!نگاهم سریع میچرخد سمت او،با همان برق چشمانش منتظر نگاهم میکند و لبخند میزند.و چقدر من این لبخندش را دوست دارم!!                              

-چرا؟؟                         

+خودت گفتی به کیک پزی علاقه داری

-عزیزم چرا اخه اینقدر زحمت کشیدی من ..من راضی به زحمتت نبودم.من....                                

حرفم را قطع میکند...                 

+به فروشنده گفتم وانیل داری.رفت برام ازین بسته هزاری ها اورد. منم گفتم نه قوطی ای میخوام..

او دارد از ماجرای خریدش تعریف میکند و من سرم گیج میرود.بغض گلویم را به سیخ میکشد.در این شرایط مالی بخاطر علاقه من کاش نمیگفتم عشق شیرینی پزی دارم.کاش میدانست که عشقم به شیرینی پزی فقط و فقط بخاطر علاقه او به شیرینی است!حالت عجیبی در روحم جریان پیدا می کند حالتی بین گریه،خنده،نگرانی،خوشحالی آنقدر این حس عمیق است که خودم میفمم قلبم نمی داند به کدام طرف برود.خوشحالم برای آنکه چه خوب است زندگی ما در تلاطم اقتصادیست و این فداکاری اقتصادی او فقط در این موقعیت است که برای من طعم بینظیر عشق را دارد و شاید در هر موقعیتی غیر آن برایم جریانی عادی تلقی میشد...

دوباره جویبار پشت چشمانم جوشش میکند.چانه ام میلرزد و قطره اشکی بروی گونه ام سر میخورد....

ادامه میدهد.......میدونستم اگر وانیل و شکلاتت تموم شه بهم نمیگی و مراعاتمو میکنی.منم یجوری خریدم که حداقل اندازه یک سال رو داشته باشی.به یکسال میکشه نه؟؟                                 

 نامش را کشیده تر از هر بار صدا میکنم و چند ثانیه بعد در هیاهوی آسمان این شهر غمزده و آلوده  منم و  یک هوای بارانی که تا عمق جاده خیس دل ، و با پایی برهنه از دلواپسی بسویش رهسپارم...                                                          

.

.

با همان مواد برای پدرش تولدی میگیریم از جنس بلور! کیکش میشود جانمازی که قبل از خاموش شدن نور شمعش حمد و سوره ای بر روی آن خوانده میشود و دعایی بدرقه راهمان.شکلات های تخته ای اش هم میشود قلبی برای بیشتر تپیدن قلبهایمان برای هم.و هدیه ای برای سومین یلدای مشترکمان.

.

پانتومیم عاشقانه یعنی در سکوت عشقت برایش هنر نمایی کنی آن هم از نوع دراماتیکش و چقدر این بازی زیباست وقتی بدانی کارگردان اصلی آن خدایی است که در هر صحنه اش جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً را قرار داده و در سناریوهایش نوشته که "و الصبر ان الله مع الصابرین"...و بار ها و بارها پلان ها را برایت نکرار کرده تا شاید سوپر استاری شوی در نقش اولی که برایت در نظر گرفته..

.

پانتومیم

پانتومیم

پانتومیم 4 و 5

منبع: لحظه های ما برای هو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">